۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

گزارشی از سمینار "جنبش زنان و جنبش سبز در ایران، ارتباط، موانع و راهکارها" در دانشگاه بوخوم



روز شنبه 24 اکتبر، مطابق با 3 آبان، سمیناری در دانشگاه بوخوم در کشور آلمان توسط فعالان کمپین یک میلیون امضای آلمان و فعالان جنبش سبز برگزار گردید. در این سمینار ابتدا منیره برادران و پروین اردلان به سخنرانی پرداختند و در ادامه برنامه به سوالات شرکت کنندگان پاسخ گفتند. همچنین مهمانانی چون نوشابه امیری، فاطمه حقیقت جو، عفت ماهباز و ناصر کاخساز در این برنامه حضور داشتند. ویدئو کلیپ هایی نیز از جنبش زنان و جنبش سبز در طول برنامه پخش گردید که مورد استقبال شرکت کنندگان قرار گرفت.

از نکات قابل توجه این برنامه، حضور منیره برادران، نویسنده و فعال حقوق بشر در خارج از کشور که نزدیک به یک دهه در زندانهای جمهوری اسلامی شدید ترین شکنجه ها را از سر گذرانده و اکنون خود را بخشی از جنبش سبز مردم ایران می داند، در کنار پروین اردلان، یکی از بنیان گزاران کمپین یک میلیون امضا و فعال حقوق زنان در داخل ایران بود.

سمینار با معرفی سخنرانان توسط شقایق کمالی، مجری برنامه، آغاز شد. سپس منیره برادران سخنان خود را با عنوان "سرکوب چاره ساز رژیم واقع نشد" مطرح نمود. در ادامه پروین اردلان درباره "روشها و استراتژی های جنبش زنان و ارتباط آن با جنبش سبز"صحبت کرد.

مشروح سخنان منیره برادران به همراه پرسش و پاسخ

مشروح سخنان پروین اردلان به همراه پرسش و پاسخ

مشروح سخنان پروین اردلان به همراه پرسش و پاسخ


روشها و استراتژی های جنبش زنان و ارتباط آن با جنبش سبز

پروین اردلان در آغاز، با ذکر این نکته که توانسته بعد از دو سال ممنوع الخروجی به این سوی آب پا بگذارد، خوشحالی خود را از حضور در کنار دوستان و شرکت کنندگان ابراز کرد.

وی موضوع صحبت خود را بطور کلی جنبش زنان با تمرکز بر فعالیتهای آن در تحولات اخیر دانست و تاکید کرد که با توجه به خیزش عمومی اخیر تلاش دارد که نه الزاما بر مطالبات بلکه بر استراتژی ها و روش هایی که در طول این سی سال بکار گرفته شده است، توجه کند. در این زمینه بحث او روی سه حوزه اصلی متمرکز گردید:

1. مبارزه با نظام سلسله مراتبی برای دستیابی به ارتباط افقی در جنبش

2. تمرکز زدایی از قدرت

3. ارتقاء آگاهی

پروین در مورد روش اول گفت، مبارزه جنبش برای حرکت افقی و از بین بردن نظام سلسله مراتبی نهادینه شده ای بود که نه تنها در مناسبات سیاسی بلکه در ساختارهای فرهنگی و اجتماعی نیز ریشه دوانده است. نظام سلطه ای که از طرف حکومت، خانواده، پدر و ... اعمال می شود. ما نه تنها با این سلسله مراتب در سطح حکومت و خانواده بلکه در وجود تک تک خودمان مواجه بودیم. در بررسی روابط بین زن و مرد به این نتیجه رسیدیم که خود زنان هم در درون خود چنین نظامی را بازتولید می کنند. همانطور که زنان در روابط با مردان اعتماد به نفس لازم را نداشتند درارتباط بین خود نیز اینگونه بودند.

هرچه تجربه زنان بیشتر بود و سن یا تحصیلات بالاتری داشتند، در سلسله مراتب بالاتری جای می گرفتند. برای غلبه بر این خصوصیت سعی شد که با گذاشتن کارگاههای آموزشی و تشکیل گروههای کاری در زمینه موضوعات مختلف و بحث در مورد مسائل گوناگونی چون خشونت های جنسی و خانوادگی، اعتماد به نفس از دست رفته زنان به آنان بازگردانده شده و جنبش از طریق حرکتی افقی پیش رود.

در روش دوم سعی شد که کارها در حرکتی غیر متمرکز نشر داده شود. معمولا داشتن اطلاعات و تجربه باعث تمرکز در قدرت می شد و در جنبش سعی شد با همگانی کردن آموزش و انتشار اطلاعات برای توانمند شدن تک تک اعضای جنبش این تمرکززدایی صورت پذیرد. تمرکززدایی در کنار همپوشانی فعالیتها در حوزه های مختلف، پیروزی جنبش را تضمین می کرد. قبلا چنین بود که جنبش با دستگیری رهبرانش از هم فرو می پاشید، اما با تبدیل کردن حرکت از انحصاری به عمومی و تمرکززدایی از قدرت، مانند چیزی که در کمپین اتفاق افتاد، جنبش در هر شرایطی قادر به ادامه راه خود شد.

روش سوم: در جامعه ای که هیچ حمایتی از جنبش صورت نمی پذیرد و فعالین آن تنهای تنها و در اقلیت هستند، از تمام ابزارها باید استفاده شود. در جنبش زنان هرکس سعی کرد خود یک رسانه باشد. نوشتن مقاله، ایجاد سایتهای اینترنتی زنان و ارتباط شبکه ای اولین بار در این جنبش برقرار شد. منظور از ارتقای آگاهی صرفا خواندن کتاب نبود؛ ایجاد سایت اینترنتی، رفتن به خیابان و حرف زدن با مردم، اجرای تئاترهای خیابانی زنان، ارتباط چهره به چهره و جمع آوری امضا، که نمود کامل آن را در کمپین یک میلیون امضا شاهد بودیم، مطالبات این جنبش را به شکلی ملموس تر به مردم نشان داد.

در عملی کردن این سه روش زنان تنها نبودند و مردان برابری خواه نیز همراه آنان را همراهی می کردند. البته برخی از زنان، بخاطر اینکه به شدت در ارتباط با مردان آسیب دیده و اعتماد به نفس خود را از دست داده بودند، در ابتدا تنها با زنان کار می کردند و به مرور همکاری خود را با مردان برابری خواه نیز ادامه دادند.

چگونگی کاربست روشها و استراتژی های اعمال شده در فعالیت های گوناگون جنبش زنان و طرح مطالبات جنبش

بخش بعدی سخنان پروین اردلان به چگونگی کاربست این روشها و استراتژی های اعمال شده در فعالیت های گوناگون جنبش زنان، از طرح مطالبات گرفته تا دیگر فعالیت های این جنبش، اختصاص داشت. وی با اشاره به بحث حقوق و قوانین مربوط به زنان به عنوان یکی از مباحث مطرح شده در جنبش زنان، تلاش کرد ارتباط بین مطالبه و روش را شرح دهد. وی اذعان داشت که تغییر قوانین و به طور کلی تغییر نظام حقوقی یکی از مسائل اصلی جنبش زنان ایران در صد سال گذشته و همچنین در سی سال اخیر بوده است.

در سالهای اولیه شکل گیری جنبش زنان، با وجود فعالیت های آنان برای کسب حقوق مدنی و تغیر قوانین، تنها می شد حقوق زنان را تعریف کرد، بدون اینکه امکان انتقادی نسبت به آنها وجود داشته باشد. این بحث بیشتر شکل حمایتی داشت و در سازمان های دولتی مطرح بود.

استراتژی بعدی زنان خارج کردن بحث از جنبۀ حمایتی به شناختی بود، یعنی اینکه تعریف و توجیه حقوق به عنوان امری ابدی و ازلی زیر سوال رفت و مورد تردید قرار گرفت. مهرانگیز کار و شیرین عبادی نقش مهمی در این زمینه داشتند و سعی کردند به نقد این قوانین بپردازند. نشریات زنان نیز در زمینه شناساندن این قوانین فعالیت شایان توجهی داشتند. البته در این مرحله نیز با وجود مطرح بودن نقد قوانین، کار اصلی دور زدن آنها بود. مثل بدست آوردن حق طلاق با شروط ضمن عقد.

اما با پیشرفت جنبش زنان و قدرتمند تر شدن آن، استراتژی ها نیز تغییر کرد. آموزش حقوقی همچنان ادامه داشت، اما بحث تغییرقوانین و به ویژه کنشگری زنان برای تغییر قوانین مطرح شد.

از نظر پروین، زمانی بحث از دیه، ارث و خیلی از حقوق بدیهی دیگر، خط قرمز بشمار می رفت و تابو بود. اما عملا تلاش هایی که وی از آن به "استراتژی مورچه ها" تعبیر کرد، یعنی کارهای کوچک و در مقیاسی ریز اما عملی و در عین حال هدفمند و هوشمندانه، بسیار موثر بود. فعالیت های گروه های زنان در زمینه ارتقای آگاهی، از جمله ایجاد مرکز فرهنگی زنان، تاسیس سایت های اینترنتی زنان، ورود روزنامه نگاران صاحب دیدگاه برابری جنسیتی و فعال جنبش زنان یا حساس به مسائل آن به مطبوعات وکشاندن بحث های حقوقی به روزنامه ها، فعالیت در حوزه عمومی، از برگزاری جلسات تا تجمع های خیابانی در اعتراض به نقض حقوق زنان و راه اندازی کمپین یک میلیون امضا، از مواردی بود که در سطح گسترده تری این قوانین را به چالش کشید. فعالین برابری خواه به دانشگاه ها راه یافتند و بحث تبعیض جنسیتی را در آنجا مطرح کردند و بدین ترتیب فعالیت جنبش زنان فضای آکادمیک را هم متاثر کرد.

وی در ادامه سخنانش بر این نکته تاکید کرد که آنچه هم اکنون شاهد آن هستیم، حاصل فعالیت های دامنه دار درازمدت تاریخی است که مسالمت آمیز پیش آمده و ادعای تغییر نظام سیاسی را نداشته است و تلاشش صرفا برای تغییر و بهبود شرایط اجتماعی برای افراد جامعه بوده است. از همان ابتدا با نقد پیش آمده و البته این نقد ساختارهای حقوقی و سیاسی را متاثر کرده است. وقتی حدود هفتاد نفر از فعالین کمپین را به اتهام اقدام علیه امنیت ملی بازداشت می کنند نشانگر اینست که اتفاقات دیگری رخ داده است.

به اعتقاد پروین اولین ضربه خورده های سی سال اخیر زنان بوده اند. همه کسانی که وقتی حجاب را بر سر زنان کردند، دیدند و سکوت کردند و نیز خود زنانی که آن را پذیرفتند، در کنار دیگرانی که قوانین ناعادلانۀ جنسیتی و حقوقی را بر زنان آوار کردند، همه و همه باعث شدند که ما سالها به عقب برگردیم و اکنون تمام سعی مان اینست که این عقب ماندگی را جبران کنیم. با آغاز انقلاب و یک ماه پس از آن این آسیب ها گریبانگیر زنان شد و جنبش زنان برای از بین بردن آنها مبارزه را آغاز کرد. این مبارزات یک شبه بوجود نیامده اند، بلکه جنبش گسترده و دامنه داری بوده اند که بر حوزه های مختلف تاثیر گذاشته اند.

پروین به عنوان یکی از فعالین جنبش زنان، مهمترین افتخار و پیروزی این جنبش را در اندوختن تجربه های گرانبهایی دانست که در خدمت جنبش سبز قرار داده و در حقیقت سنگ بنای آن را ایجاد کرده است: تجاربی مثل افقی بودن، شبکه ای عمل کردن و نداشتن رهبری، که اکنون در جنبش سبز مطرح است را جنبش زنان سال ها تجربه کرده و بدون ادعا برایش مبارزه کرده است. امروز برای جنبش زنان افتخار بزرگی است که جنبش کنونی به آموزه ها و استراتژی های آن رسیده است. جنبش زنان به عنوان جنبشی دموکراتیک خواه تلاش کرده که این روشها را نه تنها در ارتباط با مردم و حکومت، که درون خودش به کار گیرد و پیش برود، یاد بگیرد و یاد بدهد و هنوزهم در این عرصه فعال است.

سبز نمادیست برای اعلام دموکراسی خواهی مردم ایران به سراسر دنیا. اما باید آگاه بود که این جنبش رنگین کمانی است؛ یعنی جنبش دانشجویی، کارگری، زنان و ... در آن نقش داشته اند

مسئله دیگری که پروین مطرح نمود، فعالیت اعضای جنبش زنان در جنبش سبز بود. او جنبش سبز را جنبش دموکراسی خواهی نامید و معتقد بود که سبز نمادیست برای اعلام این دموکراسی خواهی به سراسر دنیا. اما باید آگاه بود که این جنبش رنگین کمانی است؛ یعنی جنبش دانشجویی، کارگری، زنان و ... در آن نقش داشته اند. آنها صداهای مختلفی بودند که با هم رشد و حرکت کرده و بالا آمده اند. به اعتقاد پروین، اگر از جنبش سبز سخن می گوییم، از حرکتی صحبت می کنیم که در ایران کنونی با شکست احزاب و پیروزی جنبشها شکل گرفته است. حزب فی نفسه بد نیست. متاسفانه سازوکارهای حکومتی و قوانین موجود امکان فعالیت مستقل احزاب را بر نمی تابد. چیزی که در ایران به اسم حزب داریم به هیچ وجه با معیارهای استاندارد جهانی برای تعریف یک حزب، بخصوص ازجهت مشارکت در قدرت سیاسی منطبق نیست. در ایران یک حزب سیاسی امکان شکل گیری ندارد و شبه احزاب حکومتی و دولتی که به وجود آمدند، عملا خودمحور و بی ارتباط با جامعه بوده اند. اما جنبش های اجتماعی بخاطر فقدان نهادهای مدنی مانند احزاب و به بن بست رسیدن حرکت های دیگر، تقویت شده و چون می توانند با همۀ مردم ارتباط برقرار کنند، تاثیر بسزایی در سازمان دهی اعتراضات مردمی داشته اند.

به نظر پروین بهره گیری از الگوهایی که در جنبش زنان مورد استفاده قرار گرفته و هم اکنون نیز به آنها عمل می شود برای ادامه جنبش سبز حیاتی است. باید این جنبش بطور مستمر خود را نقد کرده، چند صدایی و چند رنگی بودن خود را حفظ کند.

او معتقد است که صدای دموکراسی خواهی سالها دیده و شنیده شد اما باور نشد و به اسم صدای دولتها از آن نام برده شد. اما هم اکنون این صدا با نام صدای مردم ایران در سراسر جهان باور شده است.

مسئلۀ دیگری که پروین بدان اشاره کرد، بحث حضور یا عدم حضور زنان در جنبش سبز بود. او با مقایسه انقلاب 1357 با جنبش کنونی گفت که اکثر مردم لااقل در یوتیوب و فیلم هایی که می آمد حضور گسترده زنان را دیدند . اتفاقا در این جنبش، زنان برخلاف انقلاب پنجاه و هفت، بیشتر پشت سر مردان و جدا از آنان نبوده اند، بلکه پا بپای آنان حرکت می کردند و گاهی آنان را به دنبال خود می کشیدند. با مطالبات خود به میدان آمده بودند و تحلیل جنسیتی از کار خود داشتند. مادران عزادار از دل این حرکت بیرون آمدند و هم آنانند که اکنون در شبکۀ کمپین، مادران کمپین و فعالیت های خیابانی حضور دارند. در این جنبش ترکیب جنسیتی سابق شکسته شد و آن نظام سلسله مراتبی از بین رفت. این مسئله را حتی در نماز جمعه مشاهده کردیم.

پرسش و پاسخ

پروین اردلان در پاسخ به این سوال که با توجه به سرکوب تمام عیار حکومت، استراتژی جنبش زنان در آینده چه خواهد بود، گفت که ما به سرکوب عادت داریم. سالهایی که ما را بازداشت می کردند، سالهایی بود که حتی از سوی فعالان جنبش زنان زیر فشار بودیم که چرا هزینۀ زیادی به جنبش تحمیل می کنیم. ولی ما برای حقوق مدنی خودمان تلاش می کردیم و سعی می کردیم با فعالیتهای مان جامعه را نیز دموکراتیزه کنیم. امضا جمع کردیم، به خاطرش به زندان رفتیم، اما وحشت اوین را نیز شکستیم. در فضای رعب و وحشت، وحشت شکنی امریست مهم که این را جنبش زنان انجام داد. ما روزهای تلخی داشتیم؛ روزهایی که فعالان دستگیر می شدند و کسی به التماس های ما برای کمک پاسخ مثبت نمی داد. ولی روزهای خوبی از پی آن آمد. خانواده ها در حمایت از فرزندانشان وارد شدند؛ مثلا پدری که دخترش را بدلیل حمایت از کمپین کتک زده بود به پشتیبانی از او برخاست. خیلی از اقتدارها شکسته شد و این اتفاق شیرینی بود.

ظاهر ساکت جنبش زنان به معنای عقب نشینی و عدم فعالیت نیست

اکنون دیگر جامعه عملا به صدا در آمده و این، یک یا دو جنبش نیست، بلکه تک تک مردمند که فریاد می زنند. ظاهر ساکت جنبش زنان به معنای عقب نشینی و عدم فعالیت نیست. انگار باید همیشه پلاکاردی در دست داشته باشیم و بگوییم ما اینجا هستیم. ما بودیم؛ در این جنبش همه بودند. همه حضور داشتند، با مطالبات گوناگون و البته هویتهای خاص. مهم اینست که همه در یک حرکت دموکراتیک حضور داریم اما به این معنا نیست که مطالبات مان به حاشیه رفته است. بحث این نبود که من "زنم". این اتفاق افتاده بود و گذشت. ما با شکلی از حرکت صیقل خوردۀ سی ساله مواجهیم که دارد هر روز سبز می شود؛ مثل قارچ هایی که باران می خورند و این زیباست و بهترین لحظاتی است که ما تجربه کرده ایم.

سوال دیگر از پروین این بود که آیا جمهوری اسلامی به این استراتژی روی نیاورده که اپوزیسیون را به خارج از کشور بفرستد اگر نتواند آنان را بکشد؟ وی در پاسخ گفت که این بستگی به فعالیت اپوزیسیون دارد. اگر جایی برای کار در کشور نباشد، خیلی ها به خارج از کشور می روند . البته با گسترش تکنیک های ارتباطی و اینترنت این استراتژی حکومت بی ثمر است. و در واقع مرز جغرافیایی چندان تعیین کننده نیست. ما همیشه به این فکر کرده ایم که کار درست را انجام دهیم نه این که دیگران یا حکومت چه می خواهد . من شخصا برای انجام کارهای دیگری به خارج از کشور آمده ام و حتما به ایران باز خواهم گشت. در حال حاضر حاکمیت از همه ابزارها در این زمینه استفاده می کند. شاید به خیلی ها اجازۀ خروج از کشور می دهد ولی همزمان خیلی ها را هم ممنوع الخروج می کند. خیلی ها هم با اینکه در داخل کشور هستند، مثل آقای سلطانی، اجازۀ فعالیت ندارند و با اینکه در خارج از کشور بسر نمی برند، بنوعی تبعیدی شمرده می شوند.

اگر ما می خواهیم تغییری را ایجاد کنیم، آن را همزمان از خودمان، خانواده مان، شبکۀ اجتماعی مان، شبکۀ دوستانمان و نیز از حکومت مان شروع کنیم و توجه داشته باشیم که این مسئله اصلا یک طرفه نیست و نباید آن را اولویت بندی کرد

پروین در جواب یکی دیگر از شرکت کنندگان که پرسید آیا بهتر نیست بجای جامعه مردسالار، جامعه دین سالار بگوییم، گفت وقتی ما از جامعۀ مردسالار سخن می گوییم، منظورمان جامعه ایست که در آن دین ، حکومت و مردم نیز این ویژگی مردسالارانه را دارند. اینگونه نیست که ما مثلا ما آدم خوبی باشیم که در حاشیه ایستاده و مورد ظلم واقع می شود. مثلا وقتی چند سال پیش از پل چوبی در خیابان انقلاب به سمت میدان امام حسین می رفتم، جمعیت بسیار زیادی را دیدم که با من هم مسیر بودند. وقتی پرسیدم چه خبر است، گفتند قرار است کسی اعدام شود. من مسیرم را عوض کردم، حال بدی داشتم و ناخودآگاه گریه می کردم. با خود فکر می کردم که گرچه حکومت و ساختار بسیار مهم اند، اما ما هم بدبختانه به برخی از رفتارها عادت می کنیم. به این فکر می کردم که ما چه راحت می توانیم آدم بکشیم، بدون اینکه خود، حکومتی باشیم و این بسیار وحشتناک بود. اما اکنون خیلی زیباست که می بینیم بسیاری از فعالان و مادران کمپین و مادران عزادار و دیگر فعالین جنبش زنان از ناراحتی به خود می پیچند که قرار است یکی اعدام شود. چهارشنبه ها تا صبح جلوی اوین تحصن می کنند تا جلوی اعدام یکی دیگر را بگیرند. سال ها طول کشید که بگوییم با اعدام مخالقیم. ما در کمپین برای تغییر سن کیفری و جلوگیری از اعدام کودکان فعالیت می کنیم. ولی در حال حاضر بسیاری از افراد اصلا به این امر اعتقادی ندارند و حتی حاضر نیستند این تغییرات رخ دهد. متاسفانه ما در این ساختار شکل می گیریم و خودمان هم این ساختار را بازتولید می کنیم. بدین دلیل است که من اعتقاد دارم اگر می خواهیم تغییری را ایجاد کنیم، آن را همزمان از خودمان، خانواده مان، شبکۀ اجتماعی مان، شبکۀ دوستانمان و نیز از حکومت مان شروع کنیم و توجه داشته باشیم که این مسئله اصلا یک طرفه نیست و نباید آن را اولویت بندی کرد.

نگذاریم بلایی که بر نسل ما در انقلاب پنجاه و هفت آمد، دوباره تکرار شود و نسل بعدی را از بین ببرد

سوال بعدی از پروین این بود که آیا کمپین به تغییر قوانین تحت یک حکومت مذهبی واقعا اعتقاد دارد یا این تنها یک تاکتیک است، که او پاسخ داد، وقتی ما بحث تغییر قوانین را شروع کردیم حتی اجاره نیافتیم ده دقیقه در خیابان بایستیم. هفتاد نفر از ما بازداشت و دادگاهی شدند. آنان جلوی کمترین ارتباط ما با مخاطبان مان را در خیابان گرفتند. به نظر می رسد که در یک حکومت تمامیت خواه نمی توان بسیاری از کارها را انجام داد، اما با ایجاد خواسته و گفتمانی عمومی و جمعی در سطح جامعه و ارتقای آگاهی می توان خیلی کارها کرد. کاری که در ایران اتفاق افتاد این بود. من باور نداشتم که با یک میلیون امضا میتوانیم قوانین را تغییر دهیم. البته هنوز هم این امضاها به یک میلیون نرسیده است. یعنی در این کشور هفتاد میلیونی هنوز یک میلیون نفر پیدا نکرده ایم، بگذریم از اینکه خیلی ازامضاها از خارج از کشور بوده است و حتی در میان خارج نشینان نیز بسیاری به خاطر ترس از ایجاد مشکل به هنگام سفر به ایران ما را در امضا یاری نکردند. این خیلی تلخ است. من شخصا دچار توهم بودم چون که مطمئن بودم یک میلیون امضا را عرض یک ماه جمع خواهیم کرد. در کشور هفتاد میلیونی این یک فاجعه است. سه سال گذشته و ما هنوز به یک میلیون نرسیده ایم، گرچه در حوزه آگاهی رسانی فعال بوده ایم. البته موانع حکومتی نیز بی تاثیر نبوده اند؛ اما این موضوع از وظیفه تک تک ما چیزی کم نمی کند. همه اینها ناشی از عدم شناخت خودمان و جامعه مان بوده است. بدین ترتیب اعتقاد پیدا کردم که ما باید ارتقاء آگاهی در حوزه شبکه ای را در درجۀ اول از خودمان شروع کنیم تا بلایی که بر نسل ما در انقلاب پنجاه و هفت آمد، دوباره تکرار نشود و نسل بعدی را از بین نبرد.

مناسبات مردسالارانه و بازتولید مداوم آن

از دیگر سوالها، اقدام کمپین برای جلوگیری از روابط مرد سالارانه در میان زنان بود، با توجه به اینکه این روابط تنها از طرف مردان تولید نمی شوند بلکه زنان نیز در بازتولید آن نقش دارند. از نظر پروین مردان هم در جامعه مردسالار قربانی این ساختارند و این تنها زنان نیستند. برای مردان ما هم این حس بدیست که چون مردند باید در جامعۀ ایران حقوق بخصوصی داشته باشند. بخاطر تفاوت جنسیت از حقوق متفاوتی برخوردار بودن، برای خود مردان نیز توهین آمیز است. مردان برابری خواه در کمپین از بطن این حرکت بیرون آمدند و سعی کردند این بحث را مطرح کنند. متاسفانه برخی به آنان انگ زن ذلیل زدند و در زندان ها آنان را بخاطر دفاع از حقوق زنان تحت آزارمضاعف قرار می دادند. این یک روی مسئله بود اما روی دیگر، بازتولید این ساختار است. در بسیاری از موارد زنان نیز همان رفتار مردانه را از خود نشان می دادند. چون برخی از موقعیتها در جامعه به مردان تعلق دارد، وقتی زنی آن موقعیت را بدست می آورد، آن ساختار را بازتولید کرده و همان رفتار را نسبت به بقیه دارد. کاری که ما کردیم، بازشناسی این موقعیت ها، نوشتن در مورد آن، تشکیل کارگاه های آموزشی و تحلیل این بحث ها و نقد درونی آن بود. این نقد درونی هنوز نیز ادامه دارد.

بهتر است بگوییم چه کمکی به همدیگر می توانیم بکنیم

نقش فعالین خارج از کشور در کمک به جنبش سبز آخرین سوال بود که پروین در پاسخ به آن اظهار داشت، از آنجا که ما به کار افقی قائلیم، بهتر است بگوییم چه کمکی به همدیگر می توانیم بکنیم. با توجه به امکانات زیادی که در خارج از کشور وجود دارد، کارهایی را اینجا می توان انجام داد که در ایران با توجه به امکانات محدود و فضای بسته انجام ناپذیر است. نسل جدیدی اینجا پا گرفته که توانمندی های زیادی دارد. می توانیم با کمک هم شبکه ها را گسترده تر و غنی تر پیش ببریم. ما این شبکه ها در جنبش زنان از سال ها پیش ترتیب داده ایم . نمونه خوب آن در سطح کوچکتر بنیاد پژوهش های زنان بود. باید حلقه های ارتباطی را قویتر کرد. اگر در داخل ایران مشکلی برای حرکت هست، می توان از این سو کمک گرفت. نباید ایستاد و منتظر بود که در ایران کاری انجام شود تا اینجا آن را منعکس کنیم. اگر شعارهایی را در شرایط محدود ایران نمی توان مطرح کرد، اینجا می توان آن را ارتقا داد. ما در کمپین کارانتقال اطلاعات را تجربه کرده ایم. کمپین را از زنان مراکشی آموختیم و زنان افغانستان از ما آموختند. در این زمینه گسترش کار شبکه ایی بسیار مهم است و ارتباط نسل ها را از این طریق می توان حفظ کرد. می شود برای ایران ترجمه کرد. شما با دانش جدید آشنا هستید. آنان بخاطر حضور در آن جغرافیا به یکسری اطلاعات دسترسی دارند و شما هم در این سو. این اطلاعات را باید مبادله کرد.

مسئله دیگر کمک به دانشجویان ستاره دار است. مفهوم ستاره یاد آور آلمان نازی و نشان دارکردن یهودی ها، همجنس گرایان، مخالفان و... است. اکنون این داغ بر کارنامه دانشجویان فعال قرار گرفته و آنان را از حق تحصیل محروم کرده است. می توان دانشگاههای خارج را تشویق و متقاعد کرد که هریک تنها یک دانشجوی ستاره دار را بپذیرند. این حرکت، هم سمبلیک هم مردمی و هم جنبشی است و نیز نشانه همبستگی با دانشجویان ایران است. ایجاد و گسترش شبکه ارتباطی با دانشجویان آلمانی و خارجی صدای جنبش دانشجویی ایران را نه تنها رساتر که پر قدرت ترهم می کند. این مسئله را بیش از همه به پاس فعالیت های دانشجویان محروم از تحصیل و به ویژه شیوا نظرآهاری مطرح کردم که ستاره دار شد و ستاره هایش را بر سرش بست و در جنبش دموکراسی خواهی این داغ ننگ را با افتخار به مردم ایران و جهانیان نشان داد و در کنار فعالین جنبش سبز فریاد دموکراسی خواهی سر داد.

مشروح سخنان منیره برادران به همراه پرسش و پاسخ


سرکوب چاره ساز رژیم واقع نشد

پیش از وارد شدن به بحث، ابتدا می خواهم نظر خودم را در رابطه با جنبش سبز، که عنوان این نشست است، روشن کنم. من خودم را در این جنبش اعتراضی شریک می دانم، ولی دوست دارم که این سبز خود را به یک فکر، فکری که هنوز از اسلام بعنوان ایدئولوژی فاصله نگرفته، محدود نکند. و دلم می خواهد که که این جنبش اعتراضی، در مقابل بیماری دروغ و بی اخلاقی حاکمان، فرهنگ بدیل خویش را تقویت کند.

بحث امشب من بر سر فشارهائی است که جنبش اعتراضی با آن درگیر بوده و هست. همه ما شاهد بودیم که حکومت با چه خشونتی به سرکوب حرکت اعتراضی پرداخت: بازداشتهای جمعی، ضرب و شتم مردم در خیابان، دانشگاه ها و بازداشتگاه ها، اعمال شکنجه در زندانها، تجاوز، قتل، اعترافات اجباری، دادگاه های نمایشی و همچنین کنترل ارتباطات مردم با یکدیگر، ایجاد مانع در اطلاع رسانی و غیره.

این اعمال جنایت آمیز چه تاثیراتی بر جنبش داشته اند؟ تا چه حد بازدارنده بودند؟

فشارهائی که در چهار ماه گذشته برای به سکوت واداشتن اعتراضات مردم صورت گرفت، نقض کامل حقوق بشر و مصداق جنایت هستند. حکومت جمهوری اسلامی حرکت اعتراضی باشکوه مردم را با خشن ترین شکل پاسخ داد. تظاهرات صلح آمیز مردم را به گلوله بست، مردم را با ضرب و شتم دستگیر کردند یا بی رد پائی آدمها را از خانه و خیابان ربودند. در زندانها شکنجه کردند، دختران و پسران جوان را مورد تجاوز قرار دادند و دیگر جنایتهائی که همه از آن مطلعیم و اینجا من قصد برشمردن آنها را ندارم.

هدف رژیم از این اعمال جنایت آمیز، تنبیه فرد بود و تنبیه جامعه، ایجاد وحشت در فرد و در جامعه برای جلوگیری از تداوم حرکت. این فشارها هر کدام شوک بزرگی بر جامعه فرود آوردند ولی خوشبختانه نقش بازدارنده در تداوم حرکت نداشتند. درست است که قتل و شکنجه و به ویژه تجاوز، وقفه ای در تداوم تظاهرات خیابانی گسترده بوجود آورد، اما پتانسیل حرکت آنقدر قوی بود که بتواند در مدت کوتاهی این شوکها را از سر گذرانده و خود را تداوم دهد.

در دوره های حرکتهای بزرگ اجتماعی و سیاسی، که مردم آگاه به حقوق خویش و همچنین مصر به تغییر هستند، فشارها، هر چه قدر هم که خشن باشند، تاثیر دلخواه مستبدان را ندارند. در جنب و جوش های گسترده مردمی، حکومتها عمدتا در موضع ضعف قرار می گیرند و مردم نه در موضع دفاعی، بلکه وضعیت تعرضی به خود می گیرند.

سرکوب اخیر را مقایسه کنیم با سرکوبی که در سال ١٣٦٠ صورت گرفت. در آن زمان رژیم جمهوری اسلامی با سرکوب خشن و وسیع توانست سازمانهای مخالف و نیروهای دموکرات را از بین ببرد و ارعاب را در جامعه حاکم کند. جنایتهائی که در آن زمان صورت گرفت، از سیاه ترین دوره های تاریخ کشور ماست. این جنایتها در آن زمان هم بر کسی پوشیده نماند؛ جنایت در روز روشن صورت گرفت. مسئولین حکومتی بطور علنی فرمان قتل و شکنجه را در رسانه ها اعلام می کردند؛ اعدامها را در روزنامه ها و اخباررادیو و تلویزیون انعکاس می دادند و چهره های شکنجه شده جوانان و نوجوانان را در تلویزیون به نمایش می گذاشتند. اینکه این جنایتها که قاعدتا بایستی شرم برانگیزد، با بوق و کرنا به نمایش گذاشته شد، نه از سر فاش گوئی، بلکه به جهت تهدید و ارعاب مخالفان و جامعه بود.

این جنایتها اما اعتراضی را در جامعه برنیانگیخت. باید سالها می گذشت تا مردم خود به تجربه ماهیت ویرانگر جمهوری اسلامی را بشناسند و حس کنند و نیز زمان لازم بود تا این نظام در حکومت کردن به چنین ناتوانی، که امروز دچار آن شده، برسد.

این بار اما، جامعه اسیر ارعاب نشد و اگر وقفه ای در اعتراضات گسترده خیابانی بوجود آمد، به هیچ وجه به معنای سرخوردگی و عقب نشینی نبود. مردم اشکال دیگری از حرکت را که می توانست خطر کمتری در پی داشته باشد، جانشین تظاهراتهای گسترده کردند. مثلا راهپیمائی در پیاده روها همراه با سکوت، یافتن راه هائی برای تحریم های سیاسی و اقتصادی رژیم از طرف مردم مثل تحریم صدا و سیما و کالاهائی که از این رسانه تبلیغ می شد و غیره.

از زوایای دیگر که به تاثیرات جنایتهای اعمال شده بنگریم، متوجه می شویم که همه آنها در عمل به ضرر حکومتگران تمام شد.

مردم معترض، به ویژه جوانان نه فقط مرعوب نشدند، بلکه به افشای جنایتهای نیروهای انتظامی و لباس شخصی ها در خیابان، شکنجه و تجاوز در زندانها و نیز شناساندن عوامل و مجریان این قبیل اعمال پرداختند. اسامی دستگیرشدگان و کشته شدگان بسرعت منعکس شدند. کسانی که جانشان فدای این حرکت شد، گمنام نماندند. مردم و به ویژه جوانان از آنها به طرزی باشکوهی قدردانی کردند. ندا و سهراب سمبل مقاومت شدند. در این افشاگریها، دانشجویان ایرانی در خارج کشور و ایرانیان تبعیدی و مهاجر سهم بزرگی داشتند. مبارزه در داخل و خارج هیچ وقت در گذشته این چنین بهم پیوند نخورده بود.

رژیم جمهوری اسلامی مجبور شد هزینه بسیار سنگینی بابت جنایتهایش بپردازد. این گونه خشونتها به موقعیت حکومت در بین مردم بسیار لطمه زد. گروه های زیادی از مردم که در صف مخالفان هم نبودند و شاید حتی از مدافعان رژیم هم به حساب می آمدند، با مشاهده این خشونتهای وقیح و عریان، از حکومت احمدی نژاد مایوس شدند.

همچنین این جنایتها به چهره رژیم در نزد افکار عمومی جهان بشدت اسیب رساند و باعث بی اعتباری بیشتر جمهوری اسلامی و دولت احمدی نژاد در جهان گردید. و از طرف دیگر این سرکوبهای خشن و ایستادگی مردم در مقابل آن به حیثت حرکت مردم ایران افزود و به همبستگی جهانی با مردم دامن زد.

و مهمتر اینکه اعمال ضدانسانی رژیم به شکاف در بین بالائی ها بیشتر دامن زد و باعث گردید که رژیم بیشتر و بیشتر در حکومت کردن ضعیفتر و ناتوانتر شود.

با همه اینها، نباید از نظر دور داشت که فشار و سرکوب خشن، گرچه همانطور که اشاره شد، در مجموع تاثیرات بازدارنده در حرکت نداشتند، ولی می توانند کسانی را که آمادگی پرداخت هزینه بالا را ندارند، به انفعال بکشاند. اگر تظاهرات میلیونی همچون راهپیمائی ٢٥ خرداد بسمت میدان آزادی، تکرار نشد، نه از سر خستگی مردم، بلکه به دلیل اوج بیرحمی سرکوبها بود. همچنین نباید فراموش کرد که جنایتهائی که در ماه های اخیر و در نیز در سی سال حکومت جمهوری اسلامی بر مردم و مخالفان رفته، زخمهائی را به جا گذاشته که جبران ناپذیر هستند. داغ کشتگان بر دل خانواده هایشان و جامعه می ماند. ردپای شکنجه و تجاوز نه فقط از قربانیان، بلکه از جامعه زدودنی نیست.

پس بر ماست- به ویژه ما که در خارج از کشور امکانات بیشتری برای تماس با مجامع حقوق بشر بین المللی و فشار به دولتها داریم- که تلاش کنیم بهر وسیله ای در برابر جنایتهای رژیم منحط ایران مانع ایجاد کنیم.

امروز بعد از گذشت چهار ماه از شروع مرحله جدیدی در جنبش اعتراضی و دموکراسی خواهی مردم می توانیم ادعا کنیم که این حرکت برگشت ناپذیر است. نگرانی از خاموش شدن حرکت مردم نیست. نگرانی از کسانی است، از بالائی های دیروز، که امروز گرچه در همسوئی با حرکت مردم ایستاده اند، ولی همچنان بر حفظ جمهوری اسلامی پا می فشارند. شعار «آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی» شعار امروز مردم نیست و نمی توان آن را به مردمی که با شجاعت و از خودگذشتگی کمر به تغییر بسته اند، تحمیل کرد. جنبش اعتراضی به تجربه و در جریان حرکت چند ماهه توانست از دل خود به خواست مشخصی دست یابد. مردم رهائی خود را در حکومت جمهوری با حذف اسلامی بودن آن می خواهند و این را در شعار «آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی» بارها اعلام کرده اند.

مردم شعار جمهوری اسلامی را دیگر تکرار نخواهند کرد. آنان این را می دانند اما می کوشند آن را با شعارهای مبهم و دوپهلو مثل شعار «نه شرقی، نه غربی، دولت سبز ملی» بزک کنند. این شعار فریبکاری است چون نه نوع حکومت را مشخص می کند و نه مرزبندی با شعار سی ساله جمهوری اسلامی دارد. تجربه سی ساله نشان داده که «نه شرقی، نه غربی» نه به معنای استقلال و راه سوم، بلکه به معنای نفی حقوق بشر و انزوا از جهان و مدرنیته بوده است. این شعار از ارتجاعی ترین شعارهای جمهوری اسلامی بوده و تا به امروز هم مردم ما تاوان آن را پس می دهند.

نکته دیگر اینکه، با این تغییرات بزرگ در سطح جهان و بهم ریختن مرزهای سابق، با این شعار بی مضمون به مردم چه می خواهیم بگوئیم. خوب است کسی که با کندهوشی بی نظیری مبتکر این شعار بوده، ابتدا توضیح می داد که منظور از «دولت سبز ملی» چیست. سبز را تا به حال سمبل جنبش معنی می کردند ولی گویا دارد به نوع حکومت هم تبدیل می شود؟ ظاهرا از این به بعد به انواع نظامهای گذشته و موجود در جهان نوع حکومت جدیدی اضافه می شود: «دولت سبز ملی»؟ !

آنها که بر حفظ «جمهوری اسلامی» پامی فشارند، خواهان آن نیستند که فرهنگ بدیلی در این جنبش شکل گیرد، فرهنگی که در دموکراسی خواهی ریشه دارد.یک حرکت اجتماعی اگر نتواند در مسیر خود به گفتمان و فرهنگ بدیل خویش در برابر فرهنگ منحط حاکم دست یابد، محکوم به تکرار و تسلسل وضعیت موجود است حتی اگر جابجائی سیاسی صورت گیرد. نگرانی من از تکرار و تسلسل استبداد است.

دموکراسی که خوشبختانه امروز جامعه ما بیش از هر زمان دیگری در تلاش برقراری آن است، از مشخصه های مهم ش، مسئولیت پذیری است. منظور من روشن است: فردی که تا دیروز در مقام حکومت کنندگان یا در کنار آنها بوده و امروز در موضع اعتراض به فساد و دروغ حاکم قرار گرفته، در مقابل جامعه پاسخگوی اعمال و رفتار خود در گذشته و حال باشد. از آنان انتظار می رود که گذشته خویش را شفاف سازند، حقیقت را بگویند و از مردم به خاطر مشارکت در جنایتهای حکومتی در گذشته پوزش بخواهند.

چنین انتظاری خواست به حق مردم است و گامی است لازم برای پاسداشت حقیقت و ارزشهای حقوق بشر.



پرسش و پاسخ

منیره برادران در پاسخ به این سوال که آیا برخلاف انقلاب پنجاه و هفت شاهد تقیه و بنوعی دورویی در شعارهای جنبش سبز نیستیم، گفت، به علت حضور نداشتن در ایران و دور بودن از فضای حاکم نمی تواند جواب دقیقی به این سوال بدهد، اما بعنوان مثال شعار الله اکبر در جمهوری اسلامی همیشه دنباله ای داشته که می بینیم در این جنبش این دنباله حذف شده و بصورت شعاری اعتراضی مطرح گشته است، یعنی قدرتی بالاتر از قدرت خدا وجود ندارد. وی همچنین خاطرنشان کرد که اگر در ایران بود، شخصا این شعارها را بکار نمی برد، اما برای هیچ کس نمی توان تعیین تکلیف کرد. مسئله اینست که جمهوری باید سمبل های خود را داشته باشد و برای اینکه از آمیختگی مذهب و سیاست جلوگیری شود، مهم است که از سمبل های مذهبی کمتری استفاده گردد. البته تاکید وی بر مذهب سیاسی بود نه مذهب بعنوان امری خصوصی.

همچنین منیره در جواب این سوال که هویت جنبش سبز چیست، معتقد بود که هویت این جنبش، که جنبۀ آزادی خواهانه و دموکرسی خواهانه دارد، اعتراض به حکومت جمهوری اسلامی است و محدود به هیچ گروه یا حزب خاصی نمی شود.

از دیگر سوالهای مطرح شده این بود که با توجه به اینکه حکومت جمهوری اسلامی برای ارعاب مخالفان خود در خارج از کشور، در راهپیمایی ها از آنان فیلم و عکس تهیه کرده و بدین وسیله آنان را مورد تهدید قرار می دهد، آیا این اقدام، روی جنبش سبز در خارج از کشور تاثیری نخواهد داشت، منیره در پاسخ به آن تصریح کرد که نه تنها چنین اقداماتی بر جنبش تاثیری نخواهد داشت، بلکه حتی تاثیر عکس دارد. وی نمایشگاه کتاب امسال فرانکفورت را مثال زد که در آن معمولا ناشرین دولتی شرکت می کنند و کتابها و پوسترهایی را با هدف تبلیغ با قیمت پایین و حتی رایگان در اختیار عموم قرار می دهند. امسال در این نمایشگاه دانشجویان و دیگر فعالان در تبعید با دهان بسته و پلاکاردهایی در دست و در سکوت کامل در مقابل این غرفه ها ایستادند. وی اشاره کرد که شخصا در آنجا حضور داشته و شاهد بوده که چگونه مسئولین فرهنگی جمهوری اسلامی با نگاه های تهدیدآمیز به معترضین می نگریسته و از آنها عکس و فیلم تهیه می کرده اند. اما نه تنها معترضین نمی ترسیدند بلکه تعداد آنها افزایش پیدا کرد.




۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

گزارش تحقیقی خشونت علیه زنان در افغانستان

این تحقیق، توسط خانم زرقا یفتلی و آقای احمد ضیا ضیایی، در مدت ۱۸ ماه، با حمایت مالی (HBS - HEIRICH BOLL STIFTUNG) انجام یافته است.

یافته های این گزارش، در نتیجۀ مصاحبه با ۲۰۶۱ تن از زنان شامل در عرصه های مختلف، در ولایتهای کابل، بلخ، بدخشان، پروان و ننگرهار، با جمعیت شهری و روستایی، تشخیص شده است.

گزارش، برمبنای تعریف زیر از خشونت علیه زنان، تهیه گردیده است:

«هرعملی که اضرار فزیکی، جنسی و روانی را برای زنان به بار آورد و یا تهدیدی درین زمینه تلقی گردد، به شمول تهدید و اقدام به محرومیت از آزادی در حوزۀ زندگی خصوصی و اجتماعی، خشونت علیه زنان نامیده میشود».

این گزارش، ابعاد خشونت علیه زنان را در بخشهای دسترسی به خدمات بهداشتی، اشتغال، آموزش و پرورش و خانواده مورد بررسی قرار داده است. در این گزارش سعی به عمل آمده است تا خشونت علیه زنان، از زاویه های مختلف به بررسی گرفته شود و در زمینه، مشکلات عمده، شناسایی گردد.

این تحقیق، نظر به دلایل زیر، راه اندازی گردیده است:

• در عرصه هایی که این تحقیق صورت گرفته، تا حال تحقیقی انجام نیافته است. تحقیقاتی، که تا حال در افغانستان صورت گرفته است، بیشتر در اطراف خشونتهای خانواده گی بوده است؛

• شناسایی این که چی نوع خشونتهایی در دسترسی زنان افغان به خدمات بهداشتی، آموزش و پرورش، اشتغال و خانواده وجود دارد؛

• شناسایی این که چی امکانات و سهولتهایی در دسترسی زنان به خدمات بهداشتی، آموزش و پرورش و اشتغال وجود دارد؛

• دولت افغانستان، در سطح بین المللی، تعهداتی را پذیرفته است، تا برای تمام شهروندان افغانستان، بدون تبعیض جنسیتی، مذهبی و زبانی، زمینه های دسترسی به خدمات بهداشتی، آموزشی و شغلی را فراهم نماید؛ امّا آیا دولت به این تعهدات خویش جامۀ عمل پوشانیده است؟

گروههای مورد مطالعه درین تحقیق را زنان با سواد، کم سواد و بی سواد، تشکیل میدهند.

یافته های عمدۀ این تحقیق:

خشونتهای خانواده گی:

• از مجموع ۴۱ درصد مصاحبه شونده گانی که ازدواج شان براساس رضایت خود شان صورت گرفته است، ۷۴ درصد آنها با سواد بوده و برعلاوه ۴۷ در صد شان دارای اشتغال بوده اند؛

• ۵۹ درصد ازدواجهای بررسی شده درین تحقیق، ازدواج اجباری بوده است، که از آن جمله حد اقل ۳۰ در صد ازدواجها به گونۀ بدل صورت گرفته است. در نتیجه، ۷۳ درصد آنها از حق داشتن مهر محروم گردیده اند؛

• حد اقل ۳۸ درصد مصاحبه شونده گان، در سنین بین ۱۱ تا ۱۵ سال ازدواج کرده اند؛

• ۲۳ درصد زنان متأهل، از اندازۀ مهر خود آگاهی ندارند؛

• ۹،۷۱ درصد زنان، پس از ازدواج از ادامۀ تحصیل و اشتغال محروم گردیده اند؛

• از میان زنان شاغل، ۲۱ درصد و زنان بیکار، ۴۲ درصد، مورد خشونتهای خانواده گی قرار گرفته اند؛

• از میان زنانی که مورد خشونت قرار گرفته اند، حداقل ۲،۳۸ درصد شان، در سنین ۱۱ ـ ۱۵ سال ازدواج نموده اند؛

• فقط ده درصد زنان مصاحبه شونده بیان داشته اند، که به هیچ نوع خشونت مواجه نبوده اند؛

• ۵،۲۷ درصد زنان مصاحبه شونده، در شرایط تعدد زوجات به سر میبردند؛ از جمله، ۸۲ درصد، به دلیل فقر و مشکلات اقتصادی، به ازدواج با مرد متأهل رضایت نشان داده اند. برعلاوه، ۸۲ درصد این زنان از وجود همسر قبلی شوهر شان اطلاع نداشته اند؛

• ۸۸ درصد زنان، در شرایط تعدد زوجات، از بی عدالتی شوهر میان زنان، در زمینۀ پرداخت نفقه، توجه به کودکان و سایر موارد، خبر داده اند.

دسترسی به آموزش و پرورش :

• ۱۵ درصد دختران، در محلات زیست شان، به مکاتب متوسطه و ۱۰ درصد، به مکاتب لیسه، دسترسی ندارند؛

• برای اکثر دانش آموزان دختر، تشویق و حمایت خانواده، عامل اصلی موفقیت شان در مکتب بوده است؛ ۵۷ درصد دختران، به دلیل ثقل کارهای خانه، به دروس خویش، به صورت منظم، رسیده نمیتوانند؛

• ۶،۳۱ درصد از دانش آموزان دختر، که بین صنوف ۷ ـ ۱۲ قرار دارند، به دلیل ممانعتهای خانواده گی، داشتن نامزد و یا عروسی در هنگام آموزش، از ادامۀ تحصیل باز داشته می شوند؛

• ۷،۳۴ درصد از دانش آموزان دختر، مجبور اند تا فاصلۀ یک ساعت راه را، جهت رفتن به مکتب پیاده بپیمایند. آزار و اذیت جنسی دختران در راه مکتب نیز، از همین دسته دختران، گزارش شده است.

دسترسی به صحت:

• ۸،۳۵ درصد زنان، به دلیل ممانعتهای خانواده گی، به خدمات عامۀ بهداشتی دسترسی ندارند؛

• ۹،۳۱ درصد از زنان مریض داخل بستر در شفاخانه ها بیان کرده اند، که برخورد کارمندان خدمات بهداشتی با آنان، خشونت آمیز می باشد؛

• ۴،۳۱ درصد از زنان، به خاطر نبود مراکز بهداشتی، فقر، دور بودن داکتر و ممانعت خانواده ها از رفتن پیش داکتر، برای درمان خویش، از مواد مخدر استفاده می کنند؛

• ۶،۱۹ درصد زنان، برای تداوی خود و فرزندان خود، از داروهای یونانی و ۵۰ درصد از داروهای خودسر، بدون مشورۀ داکتران، استفاده می کنند؛

• ۹،۵۷ درصد مصاحبه شونده گان، حد اقل یک بار سقط جنین داشته اند، که از جملۀ این تعداد، ۶۸ درصد، علت آن را خشونتهای خانواده گی، گفته اند.

خشونت در محیط کار:

• ۳۴ درصد از کارمندان زن، که درین تحقیق سهم گرفته اند، اطفال شیرخوار داشتند، که از جمله، حد اقل برای ۷۰ درصد آنها هیچ نوع سهولتی، از سوی ادارات شان، برای نگهداری کودکان شان، مهیا نگردیده است؛

• فقط ۹،۱۴ درصد کارمندان زن، از زمینه های تحصیلی و کورسهای کوتاه مدت بیرون از کشور استفاده نموده اند. درمیان زنانی که از این امکانات استفاده نکرده اند، فقط ۱۵ درصد را آنانی تشکیل میدهند، که از سوی خانواده های شان اجازه نداشته اند؛ برای بقیه، زمینۀ استفاده از این امکانات، از سوی ادارات شان فراهم نگردیده است؛

• کارمندان زن، حد اقل در ۳۵ مورد، به یکی از اشکال آزار و اذیت جنسی، به شمول مزاحمتها، اِعمال فشار و... مواجه شده اند.

معلومات و یافته های این گزارش، بیانگر آن است که زنان، با خشونتهای فراوانی در خانواده و اجتماع مواجه اند. این راپور، راه حلهای زیر را برای کاهش خشونت در برابر زنان، پیشنهاد میکند:

• تصویب قانون محو خشونت علیه زنان؛

• بازتاب پیامدهای خشونت علیه زنان، از طریق رسانه های شنیداری و دیداری؛

• ترویج فرهنگ احترام متقابل و به ویژه ترویج فرهنگ احترام به زن در جامعه، از طریق راه اندازی برنامه های آگاهی دهی؛

• تأمین حق مساوی آموزش برای دختران، از طریق اجرای پالیسی های متوازن و همه شمول، جهت دسترسی مساویانۀ دختران به آموزش و پرورش؛

• ایجاد میکانیسم کارا، برای ثبت و رسیده گی به شکایات دانش آموزان؛ به ویژه در پیوند به آزار و اذیت جنسی و بدرفتاری؛

• بهبود در سیستم ارایۀ خدمات بهداشتی، در سطح تمام مراکز بهداشتی کشور؛

• گسترش مراکز حمایۀ طفل و مادر و افزایش دسترسی به داکتران زن، در روستاها؛

• ایجاد کودکستانها و محلات نگهداری کودکان، برای مادران شاغل؛

• ایجاد زمینه های ارتقای ظرفیتها برای زنان، با توجه به مشکلات شان؛ تا زنان بتوانند در کار خویش پیشرفت کنند.

دلنوشته‌های آشکار زنان خطاب به شوهران زندانی

http://www.iran-women-solidarity.net/local/cache-vignettes/L140xH168/arton546-e4698.jpghttp://www.iranpressnews.com/zanan/images/2009/10/JIL.jpg

همه هستی من آيه تاريكی است
كه تو را در خود تكرار كنان
به سحرگاه شكفتن‌ها و رستن‌های ابدی خواهد برد

من در اين آيه تو را آه كشيدم آه
من در اين آيه تو را
به درخت و آب و آينه پيوند زدم

(تولدی دیگر: فروغ فرحزاد)

برنامه صدای دیگر این هفته به عاشقانه‌های زندانیان سیاسی اختصاص یافته است. تا پیش از فروغ فرخزاد کمتر زن ایرانی به صراحت از خود و خواسته هایش سخن می‌گفت. در سال‌های پس از دوم خرداد ۷۶ نسل تازه‌ای از زنان نویسنده ایرانی به میدان آمدند که نشانه‌ای از وقوع تحول در زنان ایرانی بودند. کارشناسان بر این باورند که زنان داستان‌نویس ایرانی موفق شدند پوسته فرهنگ سنتی را بترکانند و تکه‌هایی از آنچه را که بر زنان ایران می‌رود برای همیشه ثبت کنند.



پس از ۲۲ خرداد ۸۸ فعالان سیاسی در ایران به صورت گسترده‌ای بازداشت شدند و زندان میان آنها و همسران یا خانواده‌شان فاصله بزرگی شد.

ژیلا بنی‌یعقوب، روزنامه‌نگار و فعال مسائل زنان که خود بیش از صد روز است همسر زندانی‌اش را تنها از پشت شیشه‌های کابین ملاقات کابین دیده است، می‌گوید: «در این مدت خیلی از همسران زندانیان، به همسران‌شان نامه نوشتند. برخی از آنها تیپ‌هایی بودند مذهبی که با رفتارهای سنتی از آنها یاد می‌شود، نامه‌هایی به همسران خود می‌نویسند که از آنها بعید می‌نماید. شاید خیلی از آنها جلوی فرزندان‌شان به همسرشان علنی نگفته باشند دوستت داریم. ولی حالا نامه‌هایی می‌نویسند که به طور عمومی منتشر می‌شود که در آن با کلمات احساسی و عاطفی با همسران شان صحبت می‌کنند. این اتفاق برای خیلی‌ها از جمله خود من جالب است.»

خانم بنی‌یعقوب معتقد است که این جنبش یک نوع فرم خاطره‌نویسی به وجود آورده است که هم توسط زندانیان و هم توسط خانواده‌های آنها انجام می‌شود. به باور وی این خاطره‌نویسی از زاویه همسران زندانیان به نوعی دشواری‌های زندگی برای خانواده‌های زندانیان را نشان می‌دهد. چیزی که از منظر خانم بنی‌یعقوب تازگی دارد.

وی در پاسخ به اینکه چه اتفاقی افتاده که زنانی که عادت کمتری به نوشتن دارند، اکنون احساسات درونی خود را نسبت به همسرشان بر زبان می‌آورند، می‌گوید: «این شرایط باعث می‌شود که همسران زندانی‌ها احساسات نابی را تجربه کنند که بیشتر تلخ است و در عین حال دستاوردهای مثبتی برایشان دارد. شرایط چنان است که زنان نیاز پیدا می‌کنند خودشان را بیان کنند. آنها همچنین می‌خواهند زنان دیگر را در احساس خود شریک کنند. این باعث می‌شود که قلم بردارند و بنویسند».

خانم بنی‌یعقوب معتقد است برخی از اتفاقاتی که هم اکنون در جنبش ایران روی می‌دهد حاصل تلاشی است که در سال‌های گذشته زیر عنوان جنبش زنان ایران فعالیت می‌کرد. برخی‌ها ممکن است این پرسش را مطرح کنند که جنبش زنان ایران در شرایط کنونی کجا قرار دارد. به باور خانم بنی‌یعقوب برخی از اتفاقاتی که می‌افتد ناشی از تلاش و مبارزه‌ای است که در چند دهه گذشته به دست جنبش زنان انجام شده است.

وی ادامه می‌دهد: «این جنبش بخشی از رفتارهای زنانه و بخشی از شیوه‌های مبارزه را به سطح آورده است. اتفاقی که به عنوان مادران عزادار در پارک لاله روی می‌دهد و خیلی از این اتفاقات تجربه‌ها و روش‌ها و ایده‌هایی بوده که جنبش زنان و فعالان زن در این سال‌ها روی آن بحث کرده‌اند و در عرصه‌های گوناگون آن را تجربه کرده‌اند.»

کارشناسان ادبیات زنان معتقدند نوشته‌های همسران و خانواده‌های زندانیان سیاسی بیان سر درون است از سر ضرورت. آنها زنانی هستند غالباً از خانواده‌های سنتی که شرایط پیش آمده پس از انتخابات به آنها شهامت داده که هویت فردی خود را عریان در معرض دید جامعه بگذارند.

فریبا داودی مهاجر، فعال امور زنان در واشنگتن به رادیو فردا می‌گوید: «گاهی فرصت‌ها و بهانه‌ها مجال زنانگی به زنانی می‌دهد که سال‌های سال به دلیل قیدها، سنت‌ها و آداب و رسوم و تعریف‌هایی که از خوب و بد داشتند [در محدودیت بودند] و اکنون آن را بروز می‌دهند. این فرصت و بهانه خوبی است که این زنانگی از خانه به اجتماع بیاید. معمولاً این نوع خانواده‌های سنتی از اظهار علاقه جلوی فرزندانشان خودداری می‌کنند. بوسیدن گونه همسر ممکن بود عمل خوبی تلقی نشود. ممکن بود زن و شوهر دست همدیگر را در خیابان نگیرند. الان فرصتی فراهم شده که این خلوت‌ها عمومی‌تر شود، بدون اینکه زشت تلقی شود. چیزی که مثبت است این است که معنای خوب و بدها تغییر پیدا می‌کند.»

خانم داودی مهاجر بر این باور است که این جنبش فرصتی در اختیار زنان قرار داد و آنها را به سرچشمه‌های تمدنی ایرانی‌مان متصل کرد. به گفته وی افرادی مانند حافظ یا بابا طاهر روح و فضای عاشقانه‌ای در این سرچشمه‌های مدنی داشتند.

او می‌گوید: «ما بارها گفته‌ایم که این جنبش یک روح زنانه دارد. آموزه‌های آن از تجربیات زنانه گرفته شده است. جزو کاراکتر آن شده است. نکته دیگر این است که زن‌ها با این جنبش و این فرصت رشد کردند. این خط‌های قرمز را جوان‌ها برای اولین بار شکستند. بزرگترین هدیه‌ای که خدا به آدم‌ها می‌دهد عشق است. اگر این فضا به وسیله جوان‌ها تغییر پیدا نمی‌کرد، شاید هیچوقت نمی‌توانستیم هر کدام مدلی از این عشق‌ها را بروز بدهیم.»

آخرین دلنوشته‌ای از این دست نامه همسر مرتضی الویری است. معصومه خوش‌صولتان نامه خود را چنین آغاز کرده است: «همسر عزيزم! در وجودم جاری باش که نبودنت را هيچکس و هيچ چيز پر نخواهد کرد. مرتضای عزيز و مهربانم! شايد امروز اولين بار باشد که بدين گونه به همه جهانيان می‌گويم که چقدر بيشتر از هميشه دوستت دارم. دوشنبه که پس از سی و چند روز ديدمت شيفته سيمای نورانی پر از ايمانت شدم. همان طور که انتظار می‌رفت با لبخند هميشگی و با انرژی مثبت که از مؤمنان راه ايزد انتظار می‌رود، از همه خانواده استقبال و آنها را به صبر و تحمل و آرامش بيشتر دعوت کردی. من نيز دل آشفته و بی‌قرارم را به صبر و آرامش می‌خوانم تا همچون گذشته بتوانم همراه و همرزم و دوشادوش تو به توصيه‌هايت عمل کنم... دوستت دارم.»
رويا كريمي مجد /

رادیو فردا