۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه

سمیه رشیدی را آزاد کنید

سمیه رشیدی: فعالیت در کمپین و حوزه زنان به ما آموخت از شرایط و اتفاقات نترسیم


تغییر برای برابری - سمیه رشیدی فعال حقوق زنان از فعالان کانون هستیا اندیش و کمپین یک میلیون امضا شنبه 29 آذر ماه ، بعد از حضور در دادگاه انقلاب بازداشت و روانه زندان اوین شد. پیش از آن نیز 5 مامور (در ساعت 6 صبح روز 23 آذر ) به طور ناگهانی وارد منزل سمیه رشیدی شدند و به تفتتیش منزل، وسایل شخصی او و دیگر دوستان ساکن در آن خانه پرداختند. رشیدی همچنین در سال تحصیلی جاری به دلیل ستاره دار شدن از تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رشته مطالعات زنان محروم شد. و تلاش او با وجود پی گیری وضعیتش برای ورود به دانشگاه بی ثمر ماند و از حق انسانی تحصیل محروم شد. آنچه می خوانید گفتگویی است با این فعال حقوق زنان که همه تلاش و فعالیتش در حوزه مدنی و فعالیت دانشجویی بر مسائل زنان و تبعیضاتی که علیه زنان اعمال می شود متمرکز بود. ترجمه گفتگوی منتشر شده او در بخش انگلیسی را می خوانید. گفتگوی دیگری هم با او را پس از محروم شدنش از تحصیل داشتیم که در روزهای بعدی منتشر خواهد شد. به امید آزا دی او دیگر حق طلبان دربند .

* سمیه لطفا از خودت و نحوه ورودت به فعالیت در حوزه زنان برایمان بگو:

من 23 ساله هستم و مدرک کارشناسی ام را در رشته جامعه شناسی از دانشگاه علامه طباطبایی گرفته ام. پیش از ورود به دانشگاه به دلیل حساسیتهای شخصی و نظراتی که درباره مسائل زنان داشتم, همیشه فمینیست خوانده می شدم. من دقیقا معنی این کلمه را نمی دانستم. فکر می کردم فمینیست یعنی برتری زنان نسبت به مردان. به همین دلیل از اینکه مرا فمینیست بنامند زیاد خوشحال نمی شدم. بعد از ورود به دانشگاه و با توجه به اینکه رشته ام جامعه شناسی بود فرصتی پیدا کردم تا بیشتر درباره مفهوم فمینیسم بیاموزم و نظریات فمینیستی را مطالعه کنم. این را هم باید بگویم که در دانشگاه ما رشته مطالعات زنان نیز تدریس می شد و همین موضوع باعث شده بود درک بهتری از فمینیسم و مسائل مربوط به زنان بین دانشجویان و اساتید دانشگاه وجود داشته باشد.

در دانشگاه با گروههای فعال دانشجویی آشنا شدم. در این دوره به دلیل تبعیضی که بین دانشجویان دختر و پسر در گروههای دانشجویی وجود داشت نسبت به مسئله زنان و تبعیض علیه آنان حساس تر شدم. در نتیجه فعالیتها و نظرات من در این گروهها به شکلی بود که آنجا هم مرا فمینیست می نامیدند. مثلا من به جای پوشیدن مقنعه تیره رنگ معمول برای دختران دانشجو, همیشه روسری های رنگی سر می کردم. سپس شروع به نوشتن مطالبی درباره مسائل زنان کردم و در راستای مخالفت با تفکیک جنسیتی سلف دانشگاه فعالانه کار کردم. گروههای مطالعاتی و کارگاههای مختلفی در مورد زنان به راه انداختم و با اساتیدی که دروس مربوط به فمینیسم و مسائل و شرایط زنان را تدریس می کردند ارتباط برقرار کردم. همچنین در تجمعات دانشجویی به ویژه آنها که به مسئله تبعیض علیه زنان مربوط بودند شرکت کردم.

در همین زمان با دانشجویانی که در جنبش زنان فعالیت می کردند نیز آشنا شدم و از طریق آنان از تجمعات و گردهم آئیهای مربوط به روز جهانی زن (8 مارس) آگاه شدم و در برخی از آنان هم شرکت کردم. همچنین با سایر دانشجویان فعال در حوزه زنان تصمیم به راه اندازی انجمنی در رابطه با مسائل زنان در دانشگاه گرفتیم.

* آیا هنوز در این انجمن دانشجویی فعالیت می کنی؟

نه. با شروع دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد و تغییر سیاستها و در پی تعویض ریاست دانشکده, انجمن ما به دستور مقامات دانشگاه تعطیل شد. من نیز چندین بار در رابطه با فعالیتهایم در این انجمن به کمیته انضباطی دانشگاه احضار شدم.

* بعد از آن چه کارهایی انجام دادی؟ آیا فعالیتهایت در حوزه زنان محدود شد؟

نه. در سال 83 این فرصت را پیدا کردم که با کانون هستیا اندیش, یک مرکز غیردولتی در امور زنان, آشنا شده و شروع به همکاری با آن کردم. در جلسات مختلف این کانون و برنامه هایی مثل برنامه آگاهی رسانی در حوزه بیماری ایدز شرکت کردم. هنوز هم با این ان جی او مشغول به همکاری هستم. بعد از 22 خرداد 85 و شرکت در تجمع اعتراضی زنان در مخالفت با قوانین تبعیض آمیز که در میدان هفت تیر تهران برگزار شد و همچنین به دلیل فعالیتهایم در حمایت از حقوق زنان, به مدت یک ترم از دانشگاه اخراج شدم.

* چطور با کمپین آشنا شدی؟ آیا این آشنایی از طریق شرکت در تجمع میدان هفت تیر شکل گرفت؟

اعضای کانون هستیا اندیش فعالانه در برنامه ریزی و اجرای هر دو تجمع در حمایت از حقوق زنان- در خرداد 84 مقابل دانشگاه تهران و 85 در میدان هفت تیر- شرکت داشتند. پس از تجمع هفت تیر من به شهر محل زندگیم مشهد بازگشتم. دانشگاهها تعطیل بود و ما تعطیلات تابستانی را می گذراندیم. اما دوستان و همکاران من در هستیا مرا از شروع فعالیتی بنام کمپین یک میلیون امضا آگاه کردند. وقتی در شهریور ماه به تهران بازگشتم در کمپین عضو شدم. بدلیل فعالیت و تجربه در حوزه آموزش در هستیا, در کمیته آموزش کمپین شروع به کار کردم. پس از آن چند ماهی هم در کمیته داوطلبان همکاری کردم. در حال حاضر فقط عضو کمیته آموزش کمپین هستم.

* تو فعالیت در رابطه با زنان را در حوزه های مختلف تجربه کرده ای: در دانشگاه, در کانون هستیا اندیش و در کمپین. به نظر تو فضای کمپین با آنچه تو قبلا تجربه کرده بودی تفاوتی دارد؟

در دانشگاه برای اینکه در حوزه اجتماعی فعالیت کنی باید با یک انجمن رسمی دانشجویی هماهنگ باشی. یا برای اینکه در فضای دانشگاه و بین دیگر دانشجویان بعنوان یک فعال اجتماعی شناخته شوی, باید توسط دانشجویان بیشتر شناخته شده یا به عبارتی معروف دانشگاه معرفی شوی. در غیر اینصورت کار, فعالیت و ایده های تو زیاد مورد توجه قرار نخواهد گرفت. این ساختار فعالیت دانشجویی در فضای دانشگاه البته اخیرا و بخصوص با افزایش میزان حضور دانشجویان دختر کمی بهتر شده است اما در کل این ساختار, ساختاری مرد-محور است.

من در هستیا با یک ساختار فمینیستی آشنا شده و کار کردم. اما هستیا نیز به نوعی یک سازمان یا کانون بود و فعالیت در آن می بایست در راستای قوانین آن انجام گیرد. مثلا هر کس باید بیش از 6 ماه عضو فعال کانون باشد تا بتواند در رای گیری شورای مرکزی کانون (بدنه اصلی تصمیم گیرنده) شرکت کند. اما در کمپین تنها مسئله مهم باور داشتن به اهداف کمپین است. مهم نیست چقدر مشهور باشی, یا چه زمانی به جنبش پیوسته باشی یا حتی چقدر قابلیت و تجربه داشته باشی. همه اعضای کمپین از نظر ارزش و اعتبار با هم برابرند.

فضای اجتماعی تا پیش از شروع کمپین بسیار بازتر بود. دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی بود. به عبارت دیگر فرصتهای بیشتری برای درگیر شدن با فعالیتهای اجتماعی وجود داشت. اما جنبش زنان و سازمانهای فعال در حوزه زنان در آن دوره بسیار جوان و تازه کار بودند. گروهها و ان جی او های زنان تازه بطور رسمی شروع به شکل گیری کرده بودند. این تجربه جدیدی برای فعالان حقوق زنان محسوب می شد. در طول آن دوره, بحث و گفتگو درباره مواردی که امروز با آن مواجه ایم وجود نداشت؛ مثل کار کردن در شرایط بحرانی یا هزینه دادن برای فعالیت در حوزه زنان.

اما شروع کمپین با بسته شدن و هرچه بیشتر محافظه کار شدن فضای جامعه همزمان شد. به همین دلیل فعالان کمپین با کار در شرایط بحرانی و امنیتی روبرو شده و خود را برای آن آماده کردند. فعالان کمپین در خلال این تجربه یاد گرفتند که آنچه بیش از شرایط بحرانی و امنیتی اهمیت دارد, اهداف و مطالبات ماست. فعالیت در کمپین به بسیاری از آنان آموخت که از شرایط و اتفاقات نترسند, هزینه فعالیت در راستای مطالبات خود را بپردازند و به کار خود ادامه دهند. آنچه در کمپین بیش از هر چیز برای من اهمیت دارد این است که کمپین فضایی ایجاد کرد تا زنان با پیشینه ها و دورنماهای متفاوت در کنار هم کار کرده و همبستگی میان خود را در مسیر دستاوردها و اهداف مشترکشان مستحکم تر کنند.


۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

سرکوب حقیر است نه " زنانگی "

سرکوب حقیر است نه " زنانگی "

بیانیه درباره انتشار تصاویر "مردان با حجاب"

سی سال پیش و پس از انقلاب بهمن 1357 که با اجباری شدن تدریجی حجاب، و رژه ی سرکوبگران و فریادهای یا "روسری یا توسری"، "روسری" برسرمان نشست به روشنی دیدیم که چگونه نه تنها زن بلکه زنانگی نیز تحقیر می شود. در نبود تحلیلی درست و منسجم از مسئله، اهمیت، ربط و پیامدهای آن برای کل جامعه سر انجام با پوشاندن سر زنان واقعیت ها نیز گویی در پرده رفت. اندک مردانی در کنار ما به حجاب اجباری اعتراض کردند و بسیاری از هر گروه و دسته ساکت ماندند. سرانجام آنچه به اجبار توسری ها و اخراج ها و خانه نشین شدن ها بر سر تمامی زنان ایرانی نشست هم نماد شخصیت زنان شد، هم نماد زنانگی زن مسلمان، و هم نماد تحقیر زنان و ناگزیر تحقیر مردان.

اینک، که پس از سی سال، با اوج بی سابقه گرفتن و عریان شدن تمامی برنامه های سرکوب و تحقیر حکومتی، و از جمله تحقیر زن و زنانگی، حال از زبان مردان می شنویم که مردان جامعه را به تمسخر نماد اجبار، به جای زنانگی فرا می خوانند. سی سال گذشت تا مردان بیشتری در این مبارزه "زنانه" شرکت جویند. اینک، انتشار تصاویر متعدد مردان ایرانی با پوشش روسری، مقنعه و چادر در شبکه اینترنت در پی بازداشت مجید توکلی دانشجوی مبارز، و تحقیر او به دلیل زنانه پوشی، نه تنها مفهوم حجاب اجباری که هر آنچه زنانه = حقیر هست را به چالش کشیده است. چرخشی در مواضع که می توان ظهور پارادیم جدیدی را در آن خوشامد گفت.

این بیانیه در استقبال از همین چرخش فرهنگی است که منتشر می شود، چرخشی که بیگمان گسستی قطعی در آن پیوستار تاریخی است که به واسطه نگرش تحقیر آمیز به زنان بار دیگر پس از انقلاب در حجاب اجباری بازتاب یافت. مو و بدن زن به سبک دوره صفویه اما این بار "با دلایل علمی" تحریک آمیز شناخته شد و برای کنترل و پوشاندن آن تمامی سیستم های آموزشی، خانوادگی، تربیتی، قضایی، تبلیغی و... به کار رفت تا موضوع تحقیر نهادینه شود، تا اگر روسری به سر نکند – یا حتی بکند – با تو سری حقیر شود.

لغو قانون حمایت از خانواده و فرودستی زنان در قانون دامنه و عمق این نگاه و عمل تحقیرآمیز را افزایش داد. ارزش گذاری بر نهاد خانواده از یکسو و آزادی چند همسری برای مردان، تشویق مردان به ازدواج موقت به بهانه حمایت از زن نیازمند، زن شهید، زن جانباز و... بر موقعیت متزلزل و محقر زن به مثابه موضوع لذت جنسی مرد از یک سو، و موضوع مرحمت = قدرت مرد از سوی دیگر، و در نتیجه حقارت او، افزود.

اعمال قدرت جنسی در قوانین کیفری خشونت آمیز نیز بدن زن را چنان عرصه تاخت و تازهای تحقیر آمیز آمران قرار داد که سابقه نداشت. از زن کشی های ناموسی تا سنگسارهای سنتی و قانونی این حقارت هرچه بیشتر و بیشتر در ساختار حکومتی و مناسبات جامعه ریشه دواند. تحقیر به مثابه ابزار سرکوب جنسی بخش دیگر این پیوستار بود. همان طور که قانون شوهران را اختیار دار بدن زنان شان می دانست و تجاوز خانگی را مساوی با حق تمکین مرد در خانه قرار می داد، تجاوز در زندان برای آمران و بازجویان نیز مساوی پذیرش قدرت و حقانیت حکومت و دلیلی برای تحقیر زنان و حتی مردان در زندان ها شد.

بدیهی است که قربانی این تحقیر و خشونت سیستماتیک تنها زنان نبودند. در این پیوستار تحقیر مردانی که در رفتار و در پوشش و در اندیشه الگوی "مرد"و "مردانه" گروه های سرکوب را دنبال نمی کردند جرمشان حتی سنگین تر از زنان بود و مردانی " زن نما" بودند که قدرت "مردانگی" را زیر سوال می بردند و به همین دلیل بود که حتی از سوی مردان جامعه نیز اگر تحقیر نمی شدند، حمایتی هم در کار نبود.

به این ترتیب، از داستان سیاستمداری که با لباس زنانه از کشور خارج شد تا خروج دانشجویی با حجاب کامل به سبک صدا و سیمای ملی از دانشگاه، راه پر سنگلاخی طی شد. در این مسیر کم نبودند مردان برابری خواهی که به دلیل حمایت از حقوق زنان مورد تحقیر و تویبخ و شماتت قرار گرفتند که چرا شان مردانگی را زیر سوال برده اند. هر آنچه به زنان مربوط می شد ابزاری برای تحقیر جدی مردانی شد که آن را به کار می گرفتند.

پخش یکباره تصاویر نامتعارف مردان با روسری و چادر و مقنعه و انواع پوشش هایی که زنانه تلقی می شد؛ و مدت ها تصویر متعارف زنان و نماد زنانگی بود، تمامی مرز بندی های ذهنی و کلیشه ای را به چالش کشید. قرار بود یکی از نقش های حجاب اجباری، تفکیک قاطع زنان از مردان در عرصه عمومی باشد و آنچه این تصویرها را از منظر بصری چنین قوی و ساختارشکن می کند به مراتب بیش از تصویر زنان بی حجاب، به چالش کشیدن این تفکیک به شیوه ای بدیع و دمکراتیک است.

براستی نیز، نقد، خلق و کاربست شیوه های نو، دموکراتیک ، خشونت ستیز و ساختار شکن در جامعه مردانه و تحقیر ستیز، یعنی همان چه که جنبش مردمی کنونی نیز در پی آن است، سال هاست که از سوی جنبش زنان دنبال می شود. از این رو، اهمیت تجاربی از این دست درون جنبش ها، بخصوص در همبستگی و همدلی و همدردی ای است که خواه و ناخواه ایجاد می کند و دامنه حمایت را می گستراند.

آری، این بار آنان که تحقیر می شوند همان هایی هستند که سال ها به ضرب چماق، تحقیر بر سر زنان نشاندند اما به یمن جنبش مردم این عمل شان این بار انعکاسی دگرگونه یافت، انعکاسی خارج از تصور حکومتمردان تمامیت خواه. چه دیر اما چه پرخروش و با شکوه آمدند این مردان معترض به تحقیر زن و زنانگی.

پوشش مبدل مجید توکلی، دانشجوی قهرمان دانشگاه امیرکبیر، چه به اجبار زندانبانان و چه به اختیار خودش برای گریز از مهلکه تمامیت خواهانّ، هرگز نماد تحقیر نیست، آنچه تحقیرآمیز است نه زنانگی و نماد های آن، اجبار زنان به استفاده از آن است.

ما جمعی از زنان، فعالان جنبش زنان و فعالان اجتماعی ، ... همگان را به اعتراض به تحقیر زنانگی و دفاع از حق انتخاب زنان در نوع پوشش و اعتراض به پوشش اجباری دعوت می کنیم. با امضا ها و تصاویر و نوشته های خود در این حرکت بزرگ شرکت کنید.



۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

"ختنه" زنان، نابودی لذت جنسی دختران، همین جا در میان ما!/ نشریه آلمانی اِما - مترجم: لاله حسین پور



در سراسر جهان در هر ۱۱ ثانیه عضو جنسی ِ یک دختر ناقص می شود. ۱۴۰ میلیون دختر و زن قربانی ناقص سازی عضو جنسی خود توسط خانواده های شان می شوند. در این رابطه کشورهای آفریقایی در صدر لیست کشورهای جهان قرار دارند.
اما با این حال در همین کشور آلمان، حدود
۲۰هزار زن زندگی می کنند که از عواقب این عمل در رنج اند و تقریبا ۴هزار دختر در معرض خطر چنین رسم ظالمانه ای بوده و مورد تهدید قرار دارند. جنگی که فمینیست ها سالیان سال علیه ناقص کردن عضو جنسی زنان و محو هرگونه لذت جنسی در آنان پیش برده اند، اکنون در میان سیاست مداران و پزشکان نیز سربلند کرده است.

فادومو، دختری ست از سومالی که ٨
۰ درصد عضو جنسی اش در سن ۷ سالگی بریده و مجددا به هم دوخته شده است و از آن در حد یک سوراخ کوچک باقی مانده است. فادومو که اکنون ۴۴ سال دارد و سال هاست که در آلمان زندگی می کند، به کمک پزشکان و با عمل جراحی تلاش کرد تا صدماتی را که از طریق "ختنه" به او وارد آمده است، تا حدی ترمیم کند. او سازمان "فوروارد" را راه اندازی کرده و با جدیت هرچه تمام تر علیه نابودی لذت جنسی زنان می جنگد.
فادومو داستان زندگی خود را در سال
۲۰۰۴ در کتابی به اسم "تولد در زیر باران " به چاپ رساند. او بارها در مکان های مختلف کتاب خوانی کرد. اما این بار در ۲۵ نوامبر ۲۰۰٨، روز جهانی علیه خشونت بر زنان، در سالن بزرگ "بوندس تاگ"، مجلس آلمان در برلین، کتاب خود را می خواند که خود گویای یک برخورد جدی به مسئله "ختنه" زنان در آلمان است. این آکسیون را سازمان "فوروارد" و "تردوفم" ارگانیزه کردند.
برلین تنها شهر اروپایی نیست که در روز جهانی علیه خشونت بر زنان، مردم را به مبارزه با "ختنه" زنان فرا می خواند. هم زمان، در لندن، پاریس، مادرید، آخن و هم چنین استکهلم و اسلو نیز برنامه های عملی علیه چنین رسم ظالمانه ای آغاز شده است. در مجموع
۱۵ کشور اروپایی در این آکسیون سراسری شرکت می کنند. هدف: مقابله هرچه جدی تر با "ختنه" زنان، به ویژه در کشورهای آفریقایی. اما از جمله در اروپا و در خودِ آلمان.
اگرهنوز هستند کسانی که فکر می کنند این رسم وحشیانه تنها در آفریقا و پشت بوته های جنگل عمل می شود، سخت در اشتباهند. کشورهای فرانسه و انگلیس که مهاجرین آفریقایی نسبت به سایر مهاجرین در آن ها اکثریت دارند، زودتر از کشورهای دیگر پی به این اشتباه برده اند. آفریقایی ها سنت "ختنه" دختران را در اروپا نیز وارد کرده اند و از آن با عنوان هویت یابی دختران خود و مرزبندی با فرهنگ اروپایی و غریبه نام برده و به آن عمل می کنند.
در شرایطی که پاریس و لندن در سال های
۷۰ با اولین دختربچه هایی که در حال خون ریزی به بیمارستان ها حمل می شدند، روبه رو شدند و در مقایسه با سایر کشورها بسیار زودتر متوجه شدند که باید کاری کنند، برلین و بن تا سال های ۹۰ نسبت به چنین رسمی به مثابه یک فرهنگ ناآشنا که می بایست با آن هم زیستی کرده، می نگریستند و با تولرانس، چنین پدیده هایی را تحمل می کردند. آن ها فمینیست هایی را که در مقابل چنین رسم وحشیانه ای فریاد اعتراض به عمل می آوردند، مورد انتقاد قرارداده و آن ها را متهم می کردند که تنها یک قشر برگزیده را تحمل می کنند. چنین دورانی بالاخره گذشتند. اما امری که هنوز نسبت به آن بی اعتنایی می شود، حدود ۲۰هزار دختر و زنی هستند که هم اکنون با نقص عضو جنسی خود در آلمان و در میان ما زندگی می کنند و ۴ هزار دختری که به این رسم بربرمنشانه تهدید می شوند.
در سال
۱۹۹۹ یک دکترمصری در حین انجام عمل "ختنه" در مطب خود در برلین با دوربین مخفی فیلم برداری می شود. این دکتر در آن زمان در مقابل ۱۲۰۰ مارک حاضر به انجام عمل "ختنه" شد. ۶ سال بعد نیز در سال ۲۰۰۵ دکتری در بوخوم به این عمل شنیع مبادرت می ورزد. بسیاری نیز هستند که از آن ها مدرکی در دست نیست. اگر پزشکی برای این کار پیدا نشود، راه های دیگری از طریق خانواده یافت می شوند. آن ها فردی را که "ختنه" می کند، از آفریقا وارد کشور می کنند. هم اکنون میزان متوسط دست مزد "ختنه"کردن به ۲۰۰۰ یورو می رسد و این میزان حتی تا ۱۰ هزار یورو نیز بالا می رود. اگر خانواده امکان تهیه این مقدار پول را ندارد، یک سفر به میهن سازمان داده شده و عمل "ختنه" به راحتی انجام می شود. سئوال این است: چطور می توان جلوی چنین عملی را گرفت؟
راه حل کلیدی در مقابل ناقص کردن عضو جنسی دختران و نابودی لذت جنسی آنان، در درجه اول ارائه آگاهی نسبت به نتایج دهشتناک این عمل است.
تحقیقاتی که یونیسف و سازمان "تردوفم" در سال
۲۰۰۵ با هم کاری ِ اتحادیه پزشکان زن به انجام رسانده اند، نشان می دهد، از ۵۰۰ پزشک متخصص زنان که مورد سئوال قرار گرفته اند، حدود ۹۰ درصد از "ختنه" زنان اطلاعات کافی ندارند و مایل به آگاهی بیشتر در مورد این عمل هستند. حدود ۲۰۰ نفر از ۵۰۰ پزشک مورد سئوال قرار گرفته، هم اکنون دختران و زنان "ختنه"شده را تحت معالجه خود دارند و ٣۵ نفر آنان خبر از مواردی دادند که قصد "ختنه " دختران خود را دارند. از بسیاری از این پزشکان درخواست شده تا عضو جنسی زنان را بعد از زایمان، مجددا بدوزند و از سه پزشک به طور مشخص خواسته شده تا دخترانشان را "ختنه" کنند.

اتحادیه پزشکان آلمان، در
۲۵ نوامبر ۲۰۰۵ تصمیماتی را در جهت مبارزه با ختنه دختران به تصویب رسانده اند. از قبیل: "توصیه هایی به نحوه برخورد با زنان "ختنه"شده"، "ختنه زنان نتایج اسفبار و غیرقابل جبران فیزیکی و روحی برای زنان در بردارد".... اطلاعات داده شده در این تصمیمات حاکی از آن است که شیوه های مختلف در نحوه "ختنه" دختران به کار می رود و از پزشکان درخواست شده که "با احساس درک نسبت به این بیماران، مسئولانه به معاینه و معالجه آنان بپردازند" تأکید اتحادیه پزشکان بر آن بود که دوختن عضو جنسی زنان بعد از زایمان همان قدر خطرناک است که ناقص کردن این عضو و بعد دوختن آن از کودکی و نوجوانی. چنین عملی در هر حالت یک ضایعه جسمی جبران ناپذیر به همراه می آورد. به علاوه پزشکان می بایست فورا بعد از زایمان، مادری را که قصد "ختنه " نوازد دخترش را دارد، آگاه به عواقب این عمل کنند. "ارائه مشاوره و آگاهی فورا بعد از زایمان به مادر، تنها امکانی است که به موقع و قبل از انجام عمل "ختنه" می تواند موثر واقع شود و پزشکان می بایست به خاطر نجات نوزاد دختر از این موقعیت استفاده بهینه کنند"، هم چنین "می بایست مسئولین ارائه مشاوره به مهاجرین در این رابطه، مورد تعلیم قرار گرفته و یا مراکز جدیدی با همین منظور و مقصود تأسیس گردند"..
زابینه مولر دکتر زنان، از
۱۰ سال پیش خود را در درمان زنان "ختنه"شده، متخصص کرده است.. او صدها زن "ختنه" شده را تحت معالجه قرار داده و از آن میان به طور مشخص به ٣۰ زن، توسط عمل جراحی و باز کردن مجدد عضو جنسی او یاری رسانده است. زابینه می گوید: زنان آفریقایی "ختنه" خود را امری عادی می پندارند و تنها از نتایجی که به بار آورده است، ناراضی اند. مثل: قطره قطره ادرار کردن! این زنان درست مثل مردان شان تصور می کنند که عضو جنسی زنان اروپایی به شکل دیگری خلق شده است! پزشکان، به ویژه متخصصین زنان، اولین کسانی هستند که از نزدیک با "ختنه" یک دختر مواجه شده و آن را رویت می کنند. عکس برداری از چنین پدیده ای، وظیفه ای ست که نه تنها به یادگیری و تخصص یابی پزشکان در این زمینه یاری می رساند، بلکه ماماها و پرستاران را نیز با آن آشنا کرده و راه های کمک به بیمار را هموار می کند.
یکی دیگر از وظایف پزشکانی که با دختر "ختنه" شده مواجه می شوند، اطلاع رسانی به ادارات مربوط به نوجوانان است. هدف، در وهله اول حفاظت از خواهران جوان تر دختر که در معرض خطر فوری هستند، می باشد. هم چنین خانواده ها باید موظف شوند تا فرزندان شان را به معاینات اجباری بیاورند تا به این ترتیب هیچ موردی مخفی نمانده و دختر ناقص شده فورا تحت معالجه قرار گرفته شود.
سئوال این است: چرا چنین برنامه های عملی و پر محتوایی که توسط اتحادیه پزشکان به تصویب رسیده، در درخواست های ائتلافی دو حزب حاکم بر آلمان که به ویژه در باره "ختنه" زنان در سال
۲۰۰٨ به تصویب رسیده، هیچ گونه جایی ندارد؟
فراخوان مصوبه
۲۰۰٨ در مجلس آلمان به مثابه یک شمشیر دولبه عمل می کند. از یک طرف واقعیت است که نابودی لذت جنسی زنان در فراخوان ائتلافی به عنوان یک ضایعه برای حقوق زنان و به طور کل حقوق بشر نامیده شده است و برای مبارزه علیه چنین ضایعه ای در آلمان، یک استراتژی روشن و عملی درخواست شده است و از این زاویه چنین مصوبه ای پیش رفت قابل ملاحظه ای در مبارزه با "ختنه" زنان به شمار می رود. از طرف دیگر اما، این فراخوان نقائص بسیاری دارد. برای مثال بسیاری از مطالبات مهم زنان که از مدت ها پیش در برنامه های سازمان های متشکل و با تجربه زنان در مبارزه با این امر مطرح و درخواست شده، در مصوبه وارد نشده است..
دو انتقاد اصلی به فراخوان مصوبه
۲۰۰٨ مجلس آلمان به قرار زیر است:
اول این که دو کشور غنا و سنگال از لیست کشورهایی که به دلیل انجام عمل "ختنه" محکوم می شوند، درآمده و این دو کشور اکنون قابل اطمینان محسوب می شوند. درحالی که در واقعیت چنین نیست.
دوم این که قانون مرور زمان می بایست در این مصوبه طولانی تر شود. آن قدر که دختران صدمه دیده بتوانند بعد از بالغ شدن ، علیه نقص جسمی خود شخصا به دادگاه شکایت کنند. مانند تجاوز جنسی به دختربچه ها که قانون، مدتِ مرور زمان را تا زمانی که دختر بتواند در سن
۱٨ سالگی شکایت خود را ارائه دهد، تعیین کرده است.
اشکال مهم تر در فراخوان ائتلاف بزرگ مصوبه مجلس آلمان این است که آن ها تلاشی برای وضع یک قانون و مقررات ویژه برای نابودی لذت جنسی دختران ندارند، بلکه چنین عملی را جزئی از ناقص کردن اعضای بدن به طور عام و یا بدرفتاری بافرزند تلقی کرده و در زیر قوانین مربوطه می گنجانند. اما تشکل های زنان "فوروارد" و "تردوفم" تلاش دارند تا با نابودی لذت جنسی زنان به طور مستقل برخورد شده و این عمل قوانین مجازاتی خود را داشته باشد.
برای مثال، اگر چنین عملی در کشور محل تولد خانواده دختر انجام گیرد، بررسی آن تحت قانونِ مجازات های خارج کشوری انجام می گیرد و چون نقص عضو جنسی جزو مجازات های خارج کشوری نیست، در نتیجه قانون نسبت به عمل نابودی لذت جنسی دختران نیز فلج و بی عمل باقی می ماند. در حالی که برای مثال ازدواج اجباری دختران که در کشور محل تولد پدر و مادر انجام می گیرد، به طور مستقل وبا قانونی مربوط به خود برخورد می شود.
واضح است که تصویب یک قانون جداگانه و مستقل و مشخص تأثیر بسیار زیادی در محدود کردن حیطه عمل مزبور خواهد گذاشت. چنین قانونی در باز کردن دیدگان مسئولین مربوطه نیز نقش بزرگی بازی خواهد کرد. به ویژه ادارات مربوط به نوحوانان که غالبا به علت ترس از مارک خوردن راسیستی و واهمه از عکس العمل حاد خانواده های مربوطه، در این گونه موارد فلج و بی عمل باقی می مانند. آنان با وجود یک قانون مشخص نسبت به عمل مشخص بسیار راحت تر می توانند با موارد پیش آمده برخورد کنند.
جواهر کومار زن ٣
۱ ساله سومالیایی که خود قربانی این عمل است، می گوید: وقتی به ادارات نوجوانان مراجعه کرده تا مانع نابودی لذت جنسی دختری گردد، با این پاسخ مواجه شده که ما در زندگی شخصی این خانواده ها دخالتی نمی کنیم. البته موردی نیز وجود داشته که مسئولین مربوطه قاطعانه وارد عمل شده و با تهدید خانواده به گرفتن حق سرپرستی دختر، آن ها را مجبور به عقب نشینی از این سنت وحشیانه کرده و دختر را به طور مرتب تحت نظارت و معاینه قرار دادند.
یکی از تصمیمات رادیکال ادارات قضایی آلمان در سال
۲۰۰۴ این بود که ادارات نوجوانان دارای این قدرت باشند که به محض اطلاع از وجود چنین خطری برای دختر، حق سرپرستی را مورد بررسی قرار داده و حق اختیار اقامت فرزند توسط خانواده را محدود نمایند. یعنی خانواده قادر نیست محل اقامت دختر خود را تعیین کند. این مصوبه فورا در مورد دختری که در سن ۵ سالگی قرار بود توسط خانواده اش به گامبیا سفر کرده و عضو جنسی اش ناقص و سپس دوخته شود، به اجراء درآمد. دادگاه حق اختیار اقامت دختر را از خانواده بر اساس این مصوبه سلب کرده و تأیین نمود که خانواده حق بردن دختر را تا سن ۱٨ سالگی به گامبیا ندارند.
روشن است که این مصوبه هنوز فاصله زیادی در جهت مبارزه جدی با نابودی لذت جنسی دختران دارد و صرفا به عنوان یک اقدام پیش گیرانه تلقی می شود و هم چنان جای یک سرنخ هدایت کننده مشخص در جنگ با این سنت وحشیانه خالی است. سرنخی که روشن کند کدام اداره و کدام ارگان در این رابطه مسئول هستند.
تاکنون در آلمان موردی وجود نداشته که دختر بعد از سن
۱٨ سالگی نسبت به این عمل خانواده خود شکایت به عمل آورد. اما در فرانسه چند ده مورد از این قبیل شکایت ها وجود داشته و پرسروصداترین آن ها در سال ۱۹۹۹ رخ داده است. دختر ۱٨ ساله ای به خاطر نقص عضو جنسی بدن خود، از مادرش شکایت کرد. دادگاه با زندانی کردن مادر و هم چنین با حکم ٨ سال زندان برای شخصی که به دستور مادر دست به این عمل زده بود، خاتمه می یابد.
انگلستان که از سال
۱۹٨۵ "ختنه" زنان را قابل مجازات می داند، برنامه بسیار مشخصی دارد که طی آن روشن می کند، چگونه باید یک دختر تحت خطر مورد حفاظت قرار گیرد.

در مجموع اما، اینکه در کدام شرایط و کدام مورد می توان به موقع دخالت کرده و مانع از انجام این عمل شد، مورد سئوال و بحث است. برای مثال موردی که هم اکنون در یکی از دادگاه های آلمان درحال بررسی است، مورد دختری
۱۰ ساله است که از طرف اداره مربوط به نوجوانان به دادگاه ارجاع شده است. ظاهرا قرار بود خانواده این دختر او را به اتیوپی برده و بریدن بخشی از عضو جنسی او را به مرحله عمل درآورند. پدر و مادر این دختر در دادگاه ادعا می کنند که هرگز چنین قصدی نداشته اند و خودشان نیز این عمل را قبول ندارند.
سازمان های مختلف زنان که در این رابطه فعال هستند، برنامه های پیش گیری به موقع از وقوع این حادثه را بسیار ناکافی ارزیابی می کنند و معتقدند می بایست به طور کل به سفر بردن دختران زیر
۱٨ سال به کشورهایی که در آنان چنین سنتی رواج دارد، ممنوع اعلام شود. تنها به این ترتیب است که می توان ریسک ناقص کردن عضو جنسی دختران را پایین آورد.
اما چنین قانونی به احتمال زیاد در مجلس آلمان تصویب نخواهد شد و تنها راه عملی حفاظت از دختران و پیش گیری از چنین فاجعه ای، معاینه مرتب و دوره ای دختران است. به این ترتیب می توان امیدوار بود که بسیاری از فجایع دیگری نیز که درخانه ها بر سر دختران می آید، افشاء شده و از آن جلوگیری به عمل آید. در ضمن می بایست روشنگری درباره ازبین بردن لذت جنسی دختران در کلاس هایی که برای خارجیان سازمان دهی می شود، گنجانده شده و از این طریق به ارائه آگاهی بیشتر در این زمینه یاری کرد.
هیچ کدام از این برنامه ها در مصوبه مجلس آلمان مطرح نشده است و به همین دلیل سازمان "تردوفم" یک کمپین
۲ ساله برای پیش برد برنامه های اساسی علیه نابودکردن لذت جنسی دختران سازمان دهی کرده است. "تردوفم" یک فیلم کوتاه چند دقیقه ای ساخته که یک قیچی را در صفحه یک ساعت نشان می دهد و این قیچی هر ۱۱ثانیه یک بار به علامت بریده شدن باز و بسته می شود. در هر ۱۱ثانیه عضو جنسی یک دختر در سطح جهان ناقص شده و لذت جنسی او نابود می گردد. نه تنها در کشورهای دور، بلکه در میان خود ما!
دفتر مشاوره با مهاجرین آفریقایی
جواهر کومار زنی سومالیایی که خود این سنت بربرمنشانه را تجربه کرده است، اکنون تمام انرژی خود را در راه جنگ علیه ناقص کردن عضو جنسی دختران به کار می برد. آن هایی که به دفتر او در دوسلدورف مراجعه می کنند، اغلب بسیار جوان هستند،
۱۴، ۱۵ یا ۱۶ ساله. آن ها می گویند، چند هفته است که یکی از دوستانم به مدرسه نیامده است. آیا شما می توانید قضیه را دنبال کنید؟ برخی اوقات حتی پسران به دفتر مراجعه می کنند، زیرا در خفا شنیده اند که قرار است خواهرشان در سفر بعدی به میهن "ختنه" شود!
کومار، بعد از شنیدن چنین اخباری، فورا دست به کار شده و بعد از تحقیقات کامل به پدر و مادر دختر مزبور مراجعه کرده و تلاش می کند با آگاه سازی و روشنگری، خانواده را از انجام این عمل منع کرده و آنها را نسبت به عواقب قانونی و مجازات مربوط به آن مطلع سازد. جواهر کومار تا کنون موفق شده است
۱۲ دختر را از خطر نابودی کامل لذت جنسی و خطرات جانی که این عمل به همراه می آورد، برهاند. جواهر که خود مادر سه فرزند است، از عواقب چنین عملی به خوبی اطلاع دارد. دختران و پسرانی که به دفتر کومار مراجعه می کنند، اغلب سنی دارند که کومار زمانی در همان سن در ساعت ورزش مدرسه، بی هوش بر زمین افتاد.. جواهر ۱۴ ساله، تازه ٣ سال بود که به آلمان مهاجرت کرده بود. دکتری که جواهر را بعد از بی هوشی معاینه کرد، وضعیت او را معما تشخیص داد تا یک دکتر متخصص زنان او را دقیقا معاینه کرده و متوجه شد که عضو جنسی جواهر در سن ۵ سالگی بریده شده و سپس آن چنان تنگ دوخته شده که اولین عادت ماهانه او نمی توانست از بدنش جاری شود. دکتر به پدر وی گفت، بدن جواهر باید به سرعت باز شود وگرنه راهی به جز مرگ برایش وجود ندارد. جواهر تعریف می کند که پدرش همیشه مخالف این سنت بوده و این مادر بزرگش بود که او را مخفیانه به دکتر برده و عضو جنسی او را ناقص کرده است.. جواهر در نوجوانی هر ماه به علت پریود، دو روز مریض می شد و تازه آن زمان متوجه شد که تفاوت هایی با سایر دختران دارد و وقتی در ۱۷ سالگی ازدواج کرد، برای انجام رابطه جنسی با مشکل جدی مواجه شد. دکتر جراح می بایست بدن او را مجددا باز می کرد.
جواهر کومار از
۱۱ سال پیش تمام هم و غم خود را برای همین امر گذاشت که مانع سرنوشت مشابه برای سایر دختران شود. اولین شوک، زمانی که او در سال ۱۹۹۶ به سومالی سفر کرده بود، بر او وارد شد. او می بایست سوگواری یک خانواده را که دختر ٨ ساله شان بعد از این عمل به علت خون ریزی شدید جان خود را از دست داده بود، تجربه کند. یا زنی که بعد از زایمان، مجددا به سرعت دوخته شد و کسی متوجه نشد که او دوقلو حامله بوده و بعد از دوختن، وضعیت زن آن چنان به مخاطره می افتد که کاری از دست کسی بر نمی آمد، به ناچار او را سوار جیپ کرده و به شهر بزرگ تری که ۱۵۰۰ کیلومتر فاصله داشت، بردند و در آن جا توانستند در نهایت زندگی زن را نجات داده اما فرزند دیگر او مرده به دنیا آمد.
جواهر دست به کار شد و اولین کلینیک خود را در شمال سومالی بازگشایی کرد که متأسفانه با زلزله سونامی نیست و نابود شد. اما بعد از کمک های مالی که از این جا و آن جا به دست آورد، در اوایل
۲۰۰۹ اولین کلینیک مخصوص دختران و زنان "ختنه"شده و بچه های شان را بازگشایی کرد. اضافه بر آن جواهر موفق شده است مدرسه ای را در سومالی با ۱۱۰۰ شاگرد، ۴۰۰ پسر و ۷۰۰ دختر راه اندازی کند. شرط پذیرش دختران، ختنه نبودن آنان می باشد.
اما جواهر کومار می داند که دختران آفریقایی در آلمان نیز تحت حفاظت نیستند. جواهر خانه خود در دوسلدورف را تبدیل به مرکز مشاوره در همین خصوص کرده بود و
۴ سال تمام به زنان و دختران جوان رهنمود می داد، تا از طریق وام هایی که به او تعلق گرفت، دفتری را در این رابطه تأسیس کرد. هر هفته ۴ تا۶ مراجعه به دفتر مشاوره جواهر کومار صورت می گیرد. کومار زنان جوان را که باید بدنشان را باز کنند یا دچار جراحات چرکی بوده و یا زایمان در پیش دارند، به متخصص زنان معرفی کرده و آنان را تا به آخر همراهی می کند. در این فاصله شبکه های ارتباطی با پزشکان نیر به وجود آمده است. پزشکانی که کم کم یاد گرفته و تجربه کرده اند که چگونه با حساسیت هر چه تمام تر با چنین بیمارانی برخورد کرده و آنان را معالجه کنند. جواهر تمام سعی خود را می کند تا زنان و به خصوص مادران را از عواقب این عمل مطلع کند. گاهی شوک تراپی موثرتر از هر روشن گری عمل می کند. برای مثال نشان دادن عکس هایی از چگونگی بریدن عضو جنسی دختر و یا فیلم هایی از مشکلات زنان بعد از ناقص شدن شان، تأثیر فوق العاده ای روی زنان باقی می گذارد.
از سال
۱۹۹۹ احمد محمود برادر جواهر نیز در کنار خواهرش در این مبارزه شرکت می کند. او که شاهد رنج کشیدن خواهرش در نوجوانی بود، نمی توانست نسبت به این مسئله بی اعتنا باقی بماند. احمد محمود شغل خود را که معلمی بود، در سومالی رها می کند و در آلمان به عنوان مترجم در این مرکز مشاوره به زنانی که هنوز آلمانی بلد نیستند، کمک می کند. او تمام تلاش خود را کرد تا خواهرزاده های خود را از طریق صحبت های طولانی و راضی کردن خانواده، از این بلا برهاند. بارها پیش آمده است که او راه نمایی های بزرگی به پدران خانواده که کمتر از همسران شان خواهان این عمل بودند، کرده است و درارائه مشاوره مهارت پیدا کرده است. جواهر نیز در کنار برادرش به ارائه مشاوره به زنانی مشغول است که مجبورند برای جلوگیری از "ختنه" دختران شان با همسران شان بجنگند. بسیار پیش می آید که جواهر برای ارائه مشاوره و اطلاعات به یک خانواده مجبور است به خانه های شان برود. زیرا هستند زنانی که سال ها در آلمان زندگی می کنند اما به زبان آلمانی تسلط نداشته و حتی گاها نمی توانند سوار اتوبوس یا قطار شوند. این ها زنانی هستند که تنها با اجازه همسران شان و غالبا همراه با آنان امکان خروج از خانه را پیدا می کنند.
یک زن سومالیای اخیرا به این مرکز مشاوره مراجعه کرده و اطلاع می دهد که شوهرش قول ازدواج دختر
۴ ساله شان را به یک مرد از عربستان سعودی داده است و آن مرد درخواست "ختنه" دختر را کرده است. اکنون این مادر و دختر در خانه امن زنان هستند و از دست شوهر فراری گشته اند. در رابطه با یک مورد دیگر، جواهر کومار موفق شده است از طریق اداره نوجوانان حق تعیین اقامت دخترشان را از خانواده ای که می خواست دختر را برای "ختنه" به آفریقا بفرستد، بگیرد.
طبیعی ست که زندگی جواهر با چنین فعالیتی سخت تر شده و بارها مورد تهدید قرار گرفته است. نه تنها در آفریقا، بلکه در آلمان نیز بسیاری از اقدامات جواهر خشمگین هستند. جایزه شجاعت در
۲۲ نوامبر ۲۰۰٨ به جواهر کومار تعلق گرفت. او به این سئوال که آیا شما خود را شجاع می دانید، پاسخ داد: "به نظرم، آری".
حکم زندان برای "ختنه"کننده
در سال
۱۹۹۹ در فرانسه یک وکیل زن به نام لیندا وایل کوریل برای اولین بار موفق می شود زنی را که سالیان سال عمل "ختنه" دختران را انجام میداده، محاکمه و به ۵ سال زندان محکوم کند. ماریاتو دختری از خانواده آفریقایی (مالی) به محض رسیدن به سن ۱٨ سالگی به پلیس مراجعه کرده و از خانواده خود شکایت می کند. او و خواهرانش در معرض خطر ازدواج اجباری بوده و همگی در کودکی "ختنه" شده اند. ماریاتو سال های مدید تصور می کرد که چنین بلایی برسر همه دخترها می آید تا این که در ساعت درس سکسوآل، همین که معلم به تشریح اجزای بدن یک دختر مشغول شد و بعد در ادامه گفت که در بعضی کشورها، قسمت هایی از عضو جنسی دختر را از بین می برند، متوجه شد که قضیه از چه قرار است.
خانواده دختر حاضر به لودادن "ختنه" کننده نشدند، اما ماریاتو که هنوز اسم آن زن را به خاطر داشت، با گرفتن وکیل شکایت خود را دنبال می کند. کشور فرانسه نیز که مانند بسیاری از کشورهای اروپایی، سال ها به دلیل ترس از مارک ضد خارجی و راسیست بودن و به بهانه تحمل فرهنگ ها، با پدیده "ختنه" دختران و ازدواج اجباری هم زیستی کرده بود، از سال های
۱۹٨۰ کم کم با چنین پدیده های وحشیانه ای مرزبندی به عمل آورده و مشغول بررسی و ریشه یابی آن ها تحت عنوان ضایع کردن حقوق بشر شد. این مبارزه تا مدت ها تنها به خانواده ها توجه داشت و به کسانی که این عمل را مرتکب می شدند، توجهی نمی کرد. مورد مشخص ماریاتو که نه تنها خانواده، بلکه "ختنه"کننده را نیز به پای محاکمه کشاند، برای اولین بار اتفاق افتاد.
حوا گرو زنی که از سال
۱۹٨٣ تا ۱۹۹۴، ۴۵ دختر را "ختنه" کرده بود، در دادگاه خود را نماینده سنتی معرفی کرد که دختران را از بدنامی و فساد نجات می دهد. حوا که عمل "ختنه" را از مادر بزرگ خود آموخته است، تصور می کند به این وسیله کمک بزرگی به دختران و زنان می کند و تمام تلاش خود را به کار می برد تا این عمل را به بهترین نحو انجام دهد. افتخار او این است که زیر دست او، هیچ دختری از بین نرفته است. و به همین خاطر بسیار معروف شده بود. حتی بر سر درب خانه او صف ایجاد می شده است. به طوری که در سال ۱۹٨۴ اولین شکایت از طریق همسایگان نسبت به او انجام گرفته بود. حوا در آن زمان شکایت علیه خود را یک تلاش راسیستی می بیند و به لیندا وایل کوریل، وکیل ماریاتو اتهام می زند که نفرت از سیاه پوستان باعث انجام این محاکمه شده است. برای خانم وکیل بسیار ساده بود که این اتهام را از خود بری کند. تمام تلاش او در وهله اول برای نجات دختران آفریقایی و سیاه پوست بوده، چطور می توان او را به راسیست بودن متهم کرد؟
اکنون حوا، که بعد از
۵ سال از زندان آزاد شده، متوجه عمل خود و نتایج اسف بار آن گردیده است. او می گوید، با این که هم چنان خانواده هایی به همین خاطر به من مراجعه می کنند، اما من دیگر حاضر نیستم دست به این عمل بزنم.
لیندا وایل کوریل از سال های پیش علیه این سنت وحشیانه می جنگیده. البته خانم وایل کوریل در آن سال های می بایست به تنهایی در کریدورهای قضایی فریاد بزند. اما بعد از این که مهاجرت آفریقاییان به فرانسه آسان تر شد، وسعت به کار رفتن این سنت نیز در فرانسه شدت گرفت. هرچند که به آن به مثابه یک فرهنگ خارجی نگریسته می شد و حتی وقتی اولین دختربچه های ناقص شده با خون ریزی به بیمارستان ها آورده می شدند، با آن به عنوان تحمل فرهنگ ها روبرومی شد. تا آن که در تاریخ
۱٣ ژوییه ۱۹٨۲ مرگ یک دختر، در پاریس غوغا به پا کرد. بوبو دختر سه ماهه ای که به علت "ختنه" در خون خود غلتید، سر تیتر روزنامه های فرانسوی شد و برای اولین بار تم نابودی لذت جنسی زنان به طور علنی مورد بحث قرار گرفت. نتیجه:خانواده بوبو به ۶ ماه حبس تعلیقی محکوم شدند.
لیندا وایل کوریل به مبارزه خود شدت بیشتری بخشید و کمیته ای را در همین ارتباط بنیان گذاری کرده و فعالیت خود را ارگانیزه نمود. در اکتبر همان سال بینوتو یک نوزاد آفریقایی به بیمارستان حمل شده در حالی که از شدت خون ریزی در حال مرگ بوده است. زندگی بینوتو در آخرین دقایق نجات داده شد. با این که گزارش این واقعه به پلیس و ارگان های قضایی داده می شود، اما کسی آن را دنبال نمی کند. دلیل: بعد از مرگ بوبو، بهتر است که دیگر سر وصدای تازه ای بلند نشود!
یک سال بعد مانتسا دختری از مالی جان خود را از دست می دهد، خانواده به حبس تعلیقی محکوم می گردد. وقتی خانواده از درب دادگاه بیرون آمده و آزادانه به خانه خود می روند، مالیایی ها از شادی هورا می کشند. چرا که فرانسوی ها می توانند این سنت وحشیانه آفریقایی ها را درک و تحمل کنند! مبارزه لیندا وایل کوریل ادامه پیدا می کند و بعد از
۱۲ سال کم کم به نتیجه می رسد. او موفق می شود حوا گرو را به ۵ سال زندان محکوم کند.
اکنون حوا گرو همراه با لیندا کتابی منتشر کرده اند که در آن داستان زندگی حوا و "ختنه"
۴۵ دختر طی ۱۰ سال در فرانسه به صورت افشاگرانه تشریح شده است. لیندا وایل کوریل، وکیلی که حوا را به جرم "ختنه" دختران، برای ۵ سال به زندان افکند، اکنون نزدیک ترین دوست و حامی او محسوب می شود.
حق پناهندگی به دلیل خطر "ختنه" در آلمان
یک قاضی زن در آگوست
۲۰۰۶ با حکم خود، دختری ۱۹ ساله از نیجریه را با این که خطر "ختنه" و ازدواج اجباری او را تهدید می کند، به کشور خود بازمی گرداند. این دختر که در سن ۱۶ سالگی به این علت که قرار بود "ختنه" شود، از ده خود فرار می کند، ا کنون مجبور است به همان کشور بازگردد. دلایل قاضی عبارتند از این که: "عمل "ختنه" در قانون نیجریه ممنوع است و دولت نیجریه سعی در روشن گری و آگاه سازی مردم خود در این رابطه دارد. به علاوه دختر"ختنه" شده در جامعه به عنوان یک انسان کامل و با ارزش محسوب شده و خانواده او در اجتماع تأیید می شوند. در حالی که یک دختر "ختنه" نشده در نیجریه جایی در اجتماع ندارد و هرزه، کثیف و غیر قابل ازدواج کردن و هم چنین کسی که سلامتی خود و بچه هایش را به خطر می اندازد، محسوب می شود......" . قاضی دادگاه در نهایت با چنین دلایلی تمدید اقامت دختر ۱۹ ساله را در آلمان نمی پذیرد و او را محکوم به بازگشت به کشور خود می کند.
دختر
۱۷ ساله دیگری از سیرالئون که خواهر بزرگ ترش با وجود مخالفت خانواده از طریق افراد دیگر فامیل "ختنه" شده است، در دادگاه محکوم به بازگشت می شود. او تلاش می کند تا به حکم خود اعتراض کرده و درخواست محاکمه مجدد کند تا در نهایت و در صورت تأیید دادگاه بتواند اقامت خود را تمدید نماید.
ممنوعیت "ختنه" در قانون، هیچ گاه نمی تواند به طور قاطع مانع "ختنه" دخترانی شود که از طریق خانواده و در اختفا صورت می گیرد. اما متأسفانه تمام تأکیدات قضات آلمانی بر قانون کشور مربوطه است و به سنت حاکم در آن کشور توجهی نمی شود. این در حالی ست که آلمان در تاریخ اول ژانویه
۲۰۰۵ قانونی را گذراند که طبق آن خطر "ختنه" برای یک دختر، دلیل قاطع جهت حق پناهندگی او در آلمان محسوب می شود. بعد از سال ها مبارزه علیه نابودی لذت جنسی دختران، بالاخره قانونی که بر اساس آن زنانی که به دلیل جنسیت شان در خطر هستند، دارای حق پناهندگی در کشور آلمان را دارا می شوند، به تصویب رسید. یعنی زنان و دخترانی که در صورت بازگشت به کشورشان در خطر نقص عضو جنسی و در نتیجه نابودی لذت جنسی شان قرار می گیرند، حق اقامت دائم در آلمان را پیدا می کنند. مجلس آلمان این قانون را مجددا در ژوئن ۲۰۰٨ تأیید کرده و آن را با جمله :"مبارزه موثر با نابودی لذت جنسی زنان و دختران" تکمیل نموده است.
آری، در تئوری قانون به روشنی تفسیر شده است، اما در عمل سرنوشت چنین زنانی هم چنان در اراده قاضی دادگاه است که چگونه این قانون را تفسیر کرده و چه حکمی صادر کند. هیچ گاه در تجربه دیده نشده است که یک زن به محض ارائه خطر "ختنه" فورا حق پناهندگی خود را بگیرد.. غالب زنان آفریقایی که تقاضای پناهندگی می کنند، اعلام می کنند که قرار بوده با پیرمردی اجبارا ازدواج کنند و قبل از ازدواج می بایست "ختنه" شوند و به این دلیل فرار کرده اند. دادگاه برای بررسی چنین ادعایی به مدرک نیاز دارد اما کسی نمی تواند چنین خطری را اثبات کند و شاهدی نیز وجود ندارد. در نتیجه دادگاه ادعای زن را غیرقابل اثبات اعلام کرده و زن را کشورش بازمی گرداند.
با تمام این ها تأثیرات مثبت این قانون را نیز می توان دید. برای مثال تنها در سال
۲۰۰۵ بعد از تصویب این قانون، ٣۲ زن حکم اقامت در آلمان را از دادگاه دریافت کردند و ۶ نفر نیز موفق شدند از استرداد به کشور خود حفظ شوند. در حالی که طی ۱۰ سال از ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۵ تنها ۴٣ زن موفق به گرفتن ورقه اقامت موقت شده بودند. اداره مهاجرت و پناهندگی آلمان اعلام کرده است که در اولین سال بعد از تصویب قانون پناهندگی در مجموع ۵۶ زن نه فقط به دلیل خطر "ختنه" شدن بلکه همچنین به دلیل تهدید به ازدواج اجباری و خرید و فروش زنان به حق اقامت در آلمان دست یافتند. در سال ۲۰۰۶ این رقم به ۱۱۴ و در سال ۲۰۰۷ به ۱٨٣ نفر رسید.

(*)نشریه آلمانی اِما، شماره
۱ سال ۲۰۰۹

منبع خبر : اخبار روز

۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

همزمان با بازداشت‌های گسترده در 13 آبان: راحله عسگرزاده‌، عضو کمپین یک میلیون امضا در بند متادون


همزمان با احضار گسترده فعالان حقوق زنان در هفته‌های اخیر، نیروهای امنیتی شماری از اعضای کمپین یک میلیون امضا را در روز 13 آبان دستگیر کردند. راحله عسگرزاده (رها) فعال حقوق زنان و عکاس و همچنین وحیده مولوی و ساناز غفوری-از فعالان اجتماعی- از جمله بازداشت شدگان روز 13 آبان هستند که از میان آنان راحله عسگرزاده به بند "متادون" منتقل شده‌است.


بر اساس گزارش روزآنلاین، چهار نفر از نیروهای امنیتی، رها عسگر زاده را در پارک هنرمندان و به شکل خشونت آمیزی بازداشت کردند وبا چشم بند و دست بند به بازداشتگاه وزرا انتقال دادند. مسئولین قضایی که در آغاز برای این فعال حقوق زنان قرار کفالت صادر کرده بودند،در پی پیگیریهای خانواده رها عسگرزاده هم به آنها اعلام کردند که او را تا روز شنبه آزاد خواهند کرد.اما برخلاف گفته های مسئولین، برای این فعال حقوق زنان قرار بازداشت موقت صادر شده و وی به قرنطینه بند متادون زندان اوین منتقل شده است.

رها عسگرزاده در تماس کوتاهی از زندان اوین گفته است: "من قرار کفالت را در بازداشتگاه وزرا امضا کردم ولی با اینکه تا دیشب امید آزاد شدن را داشتم امروز به خانواده ام گفته اند که پرونده من با صدور قرار بازداشت موقت به شعبه 4 دادگاه انقلاب ارجاع شده است".

در اعتراض به بازداشت رها عسگرزاده، صفحه ای به نام وی در فیس بوک ایجاد شده است و صدها تن از کاربران فیس بوک و فعالان اجتماعی به عضویت آن درآمده اند و آزادی این فعال زندانی را خواستار شده اند. در هفته های جاری شماری از فعالان حقوق زنان به دادگاه فراخوانده شده اند که از جمله می توان به آیدا سعادت، جلوه جواهری، کاوه مظفری، خدیجه مقدم، پریسا کاکایی، مریم مالک و الناز انصاری اشاره کرد.

۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

گزارشی از سمینار "جنبش زنان و جنبش سبز در ایران، ارتباط، موانع و راهکارها" در دانشگاه بوخوم



روز شنبه 24 اکتبر، مطابق با 3 آبان، سمیناری در دانشگاه بوخوم در کشور آلمان توسط فعالان کمپین یک میلیون امضای آلمان و فعالان جنبش سبز برگزار گردید. در این سمینار ابتدا منیره برادران و پروین اردلان به سخنرانی پرداختند و در ادامه برنامه به سوالات شرکت کنندگان پاسخ گفتند. همچنین مهمانانی چون نوشابه امیری، فاطمه حقیقت جو، عفت ماهباز و ناصر کاخساز در این برنامه حضور داشتند. ویدئو کلیپ هایی نیز از جنبش زنان و جنبش سبز در طول برنامه پخش گردید که مورد استقبال شرکت کنندگان قرار گرفت.

از نکات قابل توجه این برنامه، حضور منیره برادران، نویسنده و فعال حقوق بشر در خارج از کشور که نزدیک به یک دهه در زندانهای جمهوری اسلامی شدید ترین شکنجه ها را از سر گذرانده و اکنون خود را بخشی از جنبش سبز مردم ایران می داند، در کنار پروین اردلان، یکی از بنیان گزاران کمپین یک میلیون امضا و فعال حقوق زنان در داخل ایران بود.

سمینار با معرفی سخنرانان توسط شقایق کمالی، مجری برنامه، آغاز شد. سپس منیره برادران سخنان خود را با عنوان "سرکوب چاره ساز رژیم واقع نشد" مطرح نمود. در ادامه پروین اردلان درباره "روشها و استراتژی های جنبش زنان و ارتباط آن با جنبش سبز"صحبت کرد.

مشروح سخنان منیره برادران به همراه پرسش و پاسخ

مشروح سخنان پروین اردلان به همراه پرسش و پاسخ

مشروح سخنان پروین اردلان به همراه پرسش و پاسخ


روشها و استراتژی های جنبش زنان و ارتباط آن با جنبش سبز

پروین اردلان در آغاز، با ذکر این نکته که توانسته بعد از دو سال ممنوع الخروجی به این سوی آب پا بگذارد، خوشحالی خود را از حضور در کنار دوستان و شرکت کنندگان ابراز کرد.

وی موضوع صحبت خود را بطور کلی جنبش زنان با تمرکز بر فعالیتهای آن در تحولات اخیر دانست و تاکید کرد که با توجه به خیزش عمومی اخیر تلاش دارد که نه الزاما بر مطالبات بلکه بر استراتژی ها و روش هایی که در طول این سی سال بکار گرفته شده است، توجه کند. در این زمینه بحث او روی سه حوزه اصلی متمرکز گردید:

1. مبارزه با نظام سلسله مراتبی برای دستیابی به ارتباط افقی در جنبش

2. تمرکز زدایی از قدرت

3. ارتقاء آگاهی

پروین در مورد روش اول گفت، مبارزه جنبش برای حرکت افقی و از بین بردن نظام سلسله مراتبی نهادینه شده ای بود که نه تنها در مناسبات سیاسی بلکه در ساختارهای فرهنگی و اجتماعی نیز ریشه دوانده است. نظام سلطه ای که از طرف حکومت، خانواده، پدر و ... اعمال می شود. ما نه تنها با این سلسله مراتب در سطح حکومت و خانواده بلکه در وجود تک تک خودمان مواجه بودیم. در بررسی روابط بین زن و مرد به این نتیجه رسیدیم که خود زنان هم در درون خود چنین نظامی را بازتولید می کنند. همانطور که زنان در روابط با مردان اعتماد به نفس لازم را نداشتند درارتباط بین خود نیز اینگونه بودند.

هرچه تجربه زنان بیشتر بود و سن یا تحصیلات بالاتری داشتند، در سلسله مراتب بالاتری جای می گرفتند. برای غلبه بر این خصوصیت سعی شد که با گذاشتن کارگاههای آموزشی و تشکیل گروههای کاری در زمینه موضوعات مختلف و بحث در مورد مسائل گوناگونی چون خشونت های جنسی و خانوادگی، اعتماد به نفس از دست رفته زنان به آنان بازگردانده شده و جنبش از طریق حرکتی افقی پیش رود.

در روش دوم سعی شد که کارها در حرکتی غیر متمرکز نشر داده شود. معمولا داشتن اطلاعات و تجربه باعث تمرکز در قدرت می شد و در جنبش سعی شد با همگانی کردن آموزش و انتشار اطلاعات برای توانمند شدن تک تک اعضای جنبش این تمرکززدایی صورت پذیرد. تمرکززدایی در کنار همپوشانی فعالیتها در حوزه های مختلف، پیروزی جنبش را تضمین می کرد. قبلا چنین بود که جنبش با دستگیری رهبرانش از هم فرو می پاشید، اما با تبدیل کردن حرکت از انحصاری به عمومی و تمرکززدایی از قدرت، مانند چیزی که در کمپین اتفاق افتاد، جنبش در هر شرایطی قادر به ادامه راه خود شد.

روش سوم: در جامعه ای که هیچ حمایتی از جنبش صورت نمی پذیرد و فعالین آن تنهای تنها و در اقلیت هستند، از تمام ابزارها باید استفاده شود. در جنبش زنان هرکس سعی کرد خود یک رسانه باشد. نوشتن مقاله، ایجاد سایتهای اینترنتی زنان و ارتباط شبکه ای اولین بار در این جنبش برقرار شد. منظور از ارتقای آگاهی صرفا خواندن کتاب نبود؛ ایجاد سایت اینترنتی، رفتن به خیابان و حرف زدن با مردم، اجرای تئاترهای خیابانی زنان، ارتباط چهره به چهره و جمع آوری امضا، که نمود کامل آن را در کمپین یک میلیون امضا شاهد بودیم، مطالبات این جنبش را به شکلی ملموس تر به مردم نشان داد.

در عملی کردن این سه روش زنان تنها نبودند و مردان برابری خواه نیز همراه آنان را همراهی می کردند. البته برخی از زنان، بخاطر اینکه به شدت در ارتباط با مردان آسیب دیده و اعتماد به نفس خود را از دست داده بودند، در ابتدا تنها با زنان کار می کردند و به مرور همکاری خود را با مردان برابری خواه نیز ادامه دادند.

چگونگی کاربست روشها و استراتژی های اعمال شده در فعالیت های گوناگون جنبش زنان و طرح مطالبات جنبش

بخش بعدی سخنان پروین اردلان به چگونگی کاربست این روشها و استراتژی های اعمال شده در فعالیت های گوناگون جنبش زنان، از طرح مطالبات گرفته تا دیگر فعالیت های این جنبش، اختصاص داشت. وی با اشاره به بحث حقوق و قوانین مربوط به زنان به عنوان یکی از مباحث مطرح شده در جنبش زنان، تلاش کرد ارتباط بین مطالبه و روش را شرح دهد. وی اذعان داشت که تغییر قوانین و به طور کلی تغییر نظام حقوقی یکی از مسائل اصلی جنبش زنان ایران در صد سال گذشته و همچنین در سی سال اخیر بوده است.

در سالهای اولیه شکل گیری جنبش زنان، با وجود فعالیت های آنان برای کسب حقوق مدنی و تغیر قوانین، تنها می شد حقوق زنان را تعریف کرد، بدون اینکه امکان انتقادی نسبت به آنها وجود داشته باشد. این بحث بیشتر شکل حمایتی داشت و در سازمان های دولتی مطرح بود.

استراتژی بعدی زنان خارج کردن بحث از جنبۀ حمایتی به شناختی بود، یعنی اینکه تعریف و توجیه حقوق به عنوان امری ابدی و ازلی زیر سوال رفت و مورد تردید قرار گرفت. مهرانگیز کار و شیرین عبادی نقش مهمی در این زمینه داشتند و سعی کردند به نقد این قوانین بپردازند. نشریات زنان نیز در زمینه شناساندن این قوانین فعالیت شایان توجهی داشتند. البته در این مرحله نیز با وجود مطرح بودن نقد قوانین، کار اصلی دور زدن آنها بود. مثل بدست آوردن حق طلاق با شروط ضمن عقد.

اما با پیشرفت جنبش زنان و قدرتمند تر شدن آن، استراتژی ها نیز تغییر کرد. آموزش حقوقی همچنان ادامه داشت، اما بحث تغییرقوانین و به ویژه کنشگری زنان برای تغییر قوانین مطرح شد.

از نظر پروین، زمانی بحث از دیه، ارث و خیلی از حقوق بدیهی دیگر، خط قرمز بشمار می رفت و تابو بود. اما عملا تلاش هایی که وی از آن به "استراتژی مورچه ها" تعبیر کرد، یعنی کارهای کوچک و در مقیاسی ریز اما عملی و در عین حال هدفمند و هوشمندانه، بسیار موثر بود. فعالیت های گروه های زنان در زمینه ارتقای آگاهی، از جمله ایجاد مرکز فرهنگی زنان، تاسیس سایت های اینترنتی زنان، ورود روزنامه نگاران صاحب دیدگاه برابری جنسیتی و فعال جنبش زنان یا حساس به مسائل آن به مطبوعات وکشاندن بحث های حقوقی به روزنامه ها، فعالیت در حوزه عمومی، از برگزاری جلسات تا تجمع های خیابانی در اعتراض به نقض حقوق زنان و راه اندازی کمپین یک میلیون امضا، از مواردی بود که در سطح گسترده تری این قوانین را به چالش کشید. فعالین برابری خواه به دانشگاه ها راه یافتند و بحث تبعیض جنسیتی را در آنجا مطرح کردند و بدین ترتیب فعالیت جنبش زنان فضای آکادمیک را هم متاثر کرد.

وی در ادامه سخنانش بر این نکته تاکید کرد که آنچه هم اکنون شاهد آن هستیم، حاصل فعالیت های دامنه دار درازمدت تاریخی است که مسالمت آمیز پیش آمده و ادعای تغییر نظام سیاسی را نداشته است و تلاشش صرفا برای تغییر و بهبود شرایط اجتماعی برای افراد جامعه بوده است. از همان ابتدا با نقد پیش آمده و البته این نقد ساختارهای حقوقی و سیاسی را متاثر کرده است. وقتی حدود هفتاد نفر از فعالین کمپین را به اتهام اقدام علیه امنیت ملی بازداشت می کنند نشانگر اینست که اتفاقات دیگری رخ داده است.

به اعتقاد پروین اولین ضربه خورده های سی سال اخیر زنان بوده اند. همه کسانی که وقتی حجاب را بر سر زنان کردند، دیدند و سکوت کردند و نیز خود زنانی که آن را پذیرفتند، در کنار دیگرانی که قوانین ناعادلانۀ جنسیتی و حقوقی را بر زنان آوار کردند، همه و همه باعث شدند که ما سالها به عقب برگردیم و اکنون تمام سعی مان اینست که این عقب ماندگی را جبران کنیم. با آغاز انقلاب و یک ماه پس از آن این آسیب ها گریبانگیر زنان شد و جنبش زنان برای از بین بردن آنها مبارزه را آغاز کرد. این مبارزات یک شبه بوجود نیامده اند، بلکه جنبش گسترده و دامنه داری بوده اند که بر حوزه های مختلف تاثیر گذاشته اند.

پروین به عنوان یکی از فعالین جنبش زنان، مهمترین افتخار و پیروزی این جنبش را در اندوختن تجربه های گرانبهایی دانست که در خدمت جنبش سبز قرار داده و در حقیقت سنگ بنای آن را ایجاد کرده است: تجاربی مثل افقی بودن، شبکه ای عمل کردن و نداشتن رهبری، که اکنون در جنبش سبز مطرح است را جنبش زنان سال ها تجربه کرده و بدون ادعا برایش مبارزه کرده است. امروز برای جنبش زنان افتخار بزرگی است که جنبش کنونی به آموزه ها و استراتژی های آن رسیده است. جنبش زنان به عنوان جنبشی دموکراتیک خواه تلاش کرده که این روشها را نه تنها در ارتباط با مردم و حکومت، که درون خودش به کار گیرد و پیش برود، یاد بگیرد و یاد بدهد و هنوزهم در این عرصه فعال است.

سبز نمادیست برای اعلام دموکراسی خواهی مردم ایران به سراسر دنیا. اما باید آگاه بود که این جنبش رنگین کمانی است؛ یعنی جنبش دانشجویی، کارگری، زنان و ... در آن نقش داشته اند

مسئله دیگری که پروین مطرح نمود، فعالیت اعضای جنبش زنان در جنبش سبز بود. او جنبش سبز را جنبش دموکراسی خواهی نامید و معتقد بود که سبز نمادیست برای اعلام این دموکراسی خواهی به سراسر دنیا. اما باید آگاه بود که این جنبش رنگین کمانی است؛ یعنی جنبش دانشجویی، کارگری، زنان و ... در آن نقش داشته اند. آنها صداهای مختلفی بودند که با هم رشد و حرکت کرده و بالا آمده اند. به اعتقاد پروین، اگر از جنبش سبز سخن می گوییم، از حرکتی صحبت می کنیم که در ایران کنونی با شکست احزاب و پیروزی جنبشها شکل گرفته است. حزب فی نفسه بد نیست. متاسفانه سازوکارهای حکومتی و قوانین موجود امکان فعالیت مستقل احزاب را بر نمی تابد. چیزی که در ایران به اسم حزب داریم به هیچ وجه با معیارهای استاندارد جهانی برای تعریف یک حزب، بخصوص ازجهت مشارکت در قدرت سیاسی منطبق نیست. در ایران یک حزب سیاسی امکان شکل گیری ندارد و شبه احزاب حکومتی و دولتی که به وجود آمدند، عملا خودمحور و بی ارتباط با جامعه بوده اند. اما جنبش های اجتماعی بخاطر فقدان نهادهای مدنی مانند احزاب و به بن بست رسیدن حرکت های دیگر، تقویت شده و چون می توانند با همۀ مردم ارتباط برقرار کنند، تاثیر بسزایی در سازمان دهی اعتراضات مردمی داشته اند.

به نظر پروین بهره گیری از الگوهایی که در جنبش زنان مورد استفاده قرار گرفته و هم اکنون نیز به آنها عمل می شود برای ادامه جنبش سبز حیاتی است. باید این جنبش بطور مستمر خود را نقد کرده، چند صدایی و چند رنگی بودن خود را حفظ کند.

او معتقد است که صدای دموکراسی خواهی سالها دیده و شنیده شد اما باور نشد و به اسم صدای دولتها از آن نام برده شد. اما هم اکنون این صدا با نام صدای مردم ایران در سراسر جهان باور شده است.

مسئلۀ دیگری که پروین بدان اشاره کرد، بحث حضور یا عدم حضور زنان در جنبش سبز بود. او با مقایسه انقلاب 1357 با جنبش کنونی گفت که اکثر مردم لااقل در یوتیوب و فیلم هایی که می آمد حضور گسترده زنان را دیدند . اتفاقا در این جنبش، زنان برخلاف انقلاب پنجاه و هفت، بیشتر پشت سر مردان و جدا از آنان نبوده اند، بلکه پا بپای آنان حرکت می کردند و گاهی آنان را به دنبال خود می کشیدند. با مطالبات خود به میدان آمده بودند و تحلیل جنسیتی از کار خود داشتند. مادران عزادار از دل این حرکت بیرون آمدند و هم آنانند که اکنون در شبکۀ کمپین، مادران کمپین و فعالیت های خیابانی حضور دارند. در این جنبش ترکیب جنسیتی سابق شکسته شد و آن نظام سلسله مراتبی از بین رفت. این مسئله را حتی در نماز جمعه مشاهده کردیم.

پرسش و پاسخ

پروین اردلان در پاسخ به این سوال که با توجه به سرکوب تمام عیار حکومت، استراتژی جنبش زنان در آینده چه خواهد بود، گفت که ما به سرکوب عادت داریم. سالهایی که ما را بازداشت می کردند، سالهایی بود که حتی از سوی فعالان جنبش زنان زیر فشار بودیم که چرا هزینۀ زیادی به جنبش تحمیل می کنیم. ولی ما برای حقوق مدنی خودمان تلاش می کردیم و سعی می کردیم با فعالیتهای مان جامعه را نیز دموکراتیزه کنیم. امضا جمع کردیم، به خاطرش به زندان رفتیم، اما وحشت اوین را نیز شکستیم. در فضای رعب و وحشت، وحشت شکنی امریست مهم که این را جنبش زنان انجام داد. ما روزهای تلخی داشتیم؛ روزهایی که فعالان دستگیر می شدند و کسی به التماس های ما برای کمک پاسخ مثبت نمی داد. ولی روزهای خوبی از پی آن آمد. خانواده ها در حمایت از فرزندانشان وارد شدند؛ مثلا پدری که دخترش را بدلیل حمایت از کمپین کتک زده بود به پشتیبانی از او برخاست. خیلی از اقتدارها شکسته شد و این اتفاق شیرینی بود.

ظاهر ساکت جنبش زنان به معنای عقب نشینی و عدم فعالیت نیست

اکنون دیگر جامعه عملا به صدا در آمده و این، یک یا دو جنبش نیست، بلکه تک تک مردمند که فریاد می زنند. ظاهر ساکت جنبش زنان به معنای عقب نشینی و عدم فعالیت نیست. انگار باید همیشه پلاکاردی در دست داشته باشیم و بگوییم ما اینجا هستیم. ما بودیم؛ در این جنبش همه بودند. همه حضور داشتند، با مطالبات گوناگون و البته هویتهای خاص. مهم اینست که همه در یک حرکت دموکراتیک حضور داریم اما به این معنا نیست که مطالبات مان به حاشیه رفته است. بحث این نبود که من "زنم". این اتفاق افتاده بود و گذشت. ما با شکلی از حرکت صیقل خوردۀ سی ساله مواجهیم که دارد هر روز سبز می شود؛ مثل قارچ هایی که باران می خورند و این زیباست و بهترین لحظاتی است که ما تجربه کرده ایم.

سوال دیگر از پروین این بود که آیا جمهوری اسلامی به این استراتژی روی نیاورده که اپوزیسیون را به خارج از کشور بفرستد اگر نتواند آنان را بکشد؟ وی در پاسخ گفت که این بستگی به فعالیت اپوزیسیون دارد. اگر جایی برای کار در کشور نباشد، خیلی ها به خارج از کشور می روند . البته با گسترش تکنیک های ارتباطی و اینترنت این استراتژی حکومت بی ثمر است. و در واقع مرز جغرافیایی چندان تعیین کننده نیست. ما همیشه به این فکر کرده ایم که کار درست را انجام دهیم نه این که دیگران یا حکومت چه می خواهد . من شخصا برای انجام کارهای دیگری به خارج از کشور آمده ام و حتما به ایران باز خواهم گشت. در حال حاضر حاکمیت از همه ابزارها در این زمینه استفاده می کند. شاید به خیلی ها اجازۀ خروج از کشور می دهد ولی همزمان خیلی ها را هم ممنوع الخروج می کند. خیلی ها هم با اینکه در داخل کشور هستند، مثل آقای سلطانی، اجازۀ فعالیت ندارند و با اینکه در خارج از کشور بسر نمی برند، بنوعی تبعیدی شمرده می شوند.

اگر ما می خواهیم تغییری را ایجاد کنیم، آن را همزمان از خودمان، خانواده مان، شبکۀ اجتماعی مان، شبکۀ دوستانمان و نیز از حکومت مان شروع کنیم و توجه داشته باشیم که این مسئله اصلا یک طرفه نیست و نباید آن را اولویت بندی کرد

پروین در جواب یکی دیگر از شرکت کنندگان که پرسید آیا بهتر نیست بجای جامعه مردسالار، جامعه دین سالار بگوییم، گفت وقتی ما از جامعۀ مردسالار سخن می گوییم، منظورمان جامعه ایست که در آن دین ، حکومت و مردم نیز این ویژگی مردسالارانه را دارند. اینگونه نیست که ما مثلا ما آدم خوبی باشیم که در حاشیه ایستاده و مورد ظلم واقع می شود. مثلا وقتی چند سال پیش از پل چوبی در خیابان انقلاب به سمت میدان امام حسین می رفتم، جمعیت بسیار زیادی را دیدم که با من هم مسیر بودند. وقتی پرسیدم چه خبر است، گفتند قرار است کسی اعدام شود. من مسیرم را عوض کردم، حال بدی داشتم و ناخودآگاه گریه می کردم. با خود فکر می کردم که گرچه حکومت و ساختار بسیار مهم اند، اما ما هم بدبختانه به برخی از رفتارها عادت می کنیم. به این فکر می کردم که ما چه راحت می توانیم آدم بکشیم، بدون اینکه خود، حکومتی باشیم و این بسیار وحشتناک بود. اما اکنون خیلی زیباست که می بینیم بسیاری از فعالان و مادران کمپین و مادران عزادار و دیگر فعالین جنبش زنان از ناراحتی به خود می پیچند که قرار است یکی اعدام شود. چهارشنبه ها تا صبح جلوی اوین تحصن می کنند تا جلوی اعدام یکی دیگر را بگیرند. سال ها طول کشید که بگوییم با اعدام مخالقیم. ما در کمپین برای تغییر سن کیفری و جلوگیری از اعدام کودکان فعالیت می کنیم. ولی در حال حاضر بسیاری از افراد اصلا به این امر اعتقادی ندارند و حتی حاضر نیستند این تغییرات رخ دهد. متاسفانه ما در این ساختار شکل می گیریم و خودمان هم این ساختار را بازتولید می کنیم. بدین دلیل است که من اعتقاد دارم اگر می خواهیم تغییری را ایجاد کنیم، آن را همزمان از خودمان، خانواده مان، شبکۀ اجتماعی مان، شبکۀ دوستانمان و نیز از حکومت مان شروع کنیم و توجه داشته باشیم که این مسئله اصلا یک طرفه نیست و نباید آن را اولویت بندی کرد.

نگذاریم بلایی که بر نسل ما در انقلاب پنجاه و هفت آمد، دوباره تکرار شود و نسل بعدی را از بین ببرد

سوال بعدی از پروین این بود که آیا کمپین به تغییر قوانین تحت یک حکومت مذهبی واقعا اعتقاد دارد یا این تنها یک تاکتیک است، که او پاسخ داد، وقتی ما بحث تغییر قوانین را شروع کردیم حتی اجاره نیافتیم ده دقیقه در خیابان بایستیم. هفتاد نفر از ما بازداشت و دادگاهی شدند. آنان جلوی کمترین ارتباط ما با مخاطبان مان را در خیابان گرفتند. به نظر می رسد که در یک حکومت تمامیت خواه نمی توان بسیاری از کارها را انجام داد، اما با ایجاد خواسته و گفتمانی عمومی و جمعی در سطح جامعه و ارتقای آگاهی می توان خیلی کارها کرد. کاری که در ایران اتفاق افتاد این بود. من باور نداشتم که با یک میلیون امضا میتوانیم قوانین را تغییر دهیم. البته هنوز هم این امضاها به یک میلیون نرسیده است. یعنی در این کشور هفتاد میلیونی هنوز یک میلیون نفر پیدا نکرده ایم، بگذریم از اینکه خیلی ازامضاها از خارج از کشور بوده است و حتی در میان خارج نشینان نیز بسیاری به خاطر ترس از ایجاد مشکل به هنگام سفر به ایران ما را در امضا یاری نکردند. این خیلی تلخ است. من شخصا دچار توهم بودم چون که مطمئن بودم یک میلیون امضا را عرض یک ماه جمع خواهیم کرد. در کشور هفتاد میلیونی این یک فاجعه است. سه سال گذشته و ما هنوز به یک میلیون نرسیده ایم، گرچه در حوزه آگاهی رسانی فعال بوده ایم. البته موانع حکومتی نیز بی تاثیر نبوده اند؛ اما این موضوع از وظیفه تک تک ما چیزی کم نمی کند. همه اینها ناشی از عدم شناخت خودمان و جامعه مان بوده است. بدین ترتیب اعتقاد پیدا کردم که ما باید ارتقاء آگاهی در حوزه شبکه ای را در درجۀ اول از خودمان شروع کنیم تا بلایی که بر نسل ما در انقلاب پنجاه و هفت آمد، دوباره تکرار نشود و نسل بعدی را از بین نبرد.

مناسبات مردسالارانه و بازتولید مداوم آن

از دیگر سوالها، اقدام کمپین برای جلوگیری از روابط مرد سالارانه در میان زنان بود، با توجه به اینکه این روابط تنها از طرف مردان تولید نمی شوند بلکه زنان نیز در بازتولید آن نقش دارند. از نظر پروین مردان هم در جامعه مردسالار قربانی این ساختارند و این تنها زنان نیستند. برای مردان ما هم این حس بدیست که چون مردند باید در جامعۀ ایران حقوق بخصوصی داشته باشند. بخاطر تفاوت جنسیت از حقوق متفاوتی برخوردار بودن، برای خود مردان نیز توهین آمیز است. مردان برابری خواه در کمپین از بطن این حرکت بیرون آمدند و سعی کردند این بحث را مطرح کنند. متاسفانه برخی به آنان انگ زن ذلیل زدند و در زندان ها آنان را بخاطر دفاع از حقوق زنان تحت آزارمضاعف قرار می دادند. این یک روی مسئله بود اما روی دیگر، بازتولید این ساختار است. در بسیاری از موارد زنان نیز همان رفتار مردانه را از خود نشان می دادند. چون برخی از موقعیتها در جامعه به مردان تعلق دارد، وقتی زنی آن موقعیت را بدست می آورد، آن ساختار را بازتولید کرده و همان رفتار را نسبت به بقیه دارد. کاری که ما کردیم، بازشناسی این موقعیت ها، نوشتن در مورد آن، تشکیل کارگاه های آموزشی و تحلیل این بحث ها و نقد درونی آن بود. این نقد درونی هنوز نیز ادامه دارد.

بهتر است بگوییم چه کمکی به همدیگر می توانیم بکنیم

نقش فعالین خارج از کشور در کمک به جنبش سبز آخرین سوال بود که پروین در پاسخ به آن اظهار داشت، از آنجا که ما به کار افقی قائلیم، بهتر است بگوییم چه کمکی به همدیگر می توانیم بکنیم. با توجه به امکانات زیادی که در خارج از کشور وجود دارد، کارهایی را اینجا می توان انجام داد که در ایران با توجه به امکانات محدود و فضای بسته انجام ناپذیر است. نسل جدیدی اینجا پا گرفته که توانمندی های زیادی دارد. می توانیم با کمک هم شبکه ها را گسترده تر و غنی تر پیش ببریم. ما این شبکه ها در جنبش زنان از سال ها پیش ترتیب داده ایم . نمونه خوب آن در سطح کوچکتر بنیاد پژوهش های زنان بود. باید حلقه های ارتباطی را قویتر کرد. اگر در داخل ایران مشکلی برای حرکت هست، می توان از این سو کمک گرفت. نباید ایستاد و منتظر بود که در ایران کاری انجام شود تا اینجا آن را منعکس کنیم. اگر شعارهایی را در شرایط محدود ایران نمی توان مطرح کرد، اینجا می توان آن را ارتقا داد. ما در کمپین کارانتقال اطلاعات را تجربه کرده ایم. کمپین را از زنان مراکشی آموختیم و زنان افغانستان از ما آموختند. در این زمینه گسترش کار شبکه ایی بسیار مهم است و ارتباط نسل ها را از این طریق می توان حفظ کرد. می شود برای ایران ترجمه کرد. شما با دانش جدید آشنا هستید. آنان بخاطر حضور در آن جغرافیا به یکسری اطلاعات دسترسی دارند و شما هم در این سو. این اطلاعات را باید مبادله کرد.

مسئله دیگر کمک به دانشجویان ستاره دار است. مفهوم ستاره یاد آور آلمان نازی و نشان دارکردن یهودی ها، همجنس گرایان، مخالفان و... است. اکنون این داغ بر کارنامه دانشجویان فعال قرار گرفته و آنان را از حق تحصیل محروم کرده است. می توان دانشگاههای خارج را تشویق و متقاعد کرد که هریک تنها یک دانشجوی ستاره دار را بپذیرند. این حرکت، هم سمبلیک هم مردمی و هم جنبشی است و نیز نشانه همبستگی با دانشجویان ایران است. ایجاد و گسترش شبکه ارتباطی با دانشجویان آلمانی و خارجی صدای جنبش دانشجویی ایران را نه تنها رساتر که پر قدرت ترهم می کند. این مسئله را بیش از همه به پاس فعالیت های دانشجویان محروم از تحصیل و به ویژه شیوا نظرآهاری مطرح کردم که ستاره دار شد و ستاره هایش را بر سرش بست و در جنبش دموکراسی خواهی این داغ ننگ را با افتخار به مردم ایران و جهانیان نشان داد و در کنار فعالین جنبش سبز فریاد دموکراسی خواهی سر داد.