۱۳۸۷ دی ۱۰, سه‌شنبه

نجمی علوی از پایه گذاران جنبش زنان ایران درگذشت


نجمی علوی، از پایه گذاران جنبش زنان ایران و عضو تحریریه مجله "بیداری ما" در سن ۸۸ سالگی در لندن درگذشت.

خانم علوی، همچون دو برادر بزرگترش مرتضی و بزرگ علوی، نویسنده مشهور ایرانی، عمده عمر خود را در خارج از ایران و در مهاجرت سپری کرد.

از اولین فعالیت های اجتماعی خانم علوی همکاری با نشریه‌ای "بیداری ما" بود که در فاصله سال‌های ۱۳۲۳ تا ۱۳۲۶ توسط گروهی از زنان روشنفکر فعال در جنبش ملی زنان ایران منتشر می شد.

این مجله با محوریت قرار دادن حقوق شهروندی زنان ایرانی منتشر می‌شد و به نوشته خانم علوی در این کتاب، پایگاه مهمی در برابر فشار نیروهای متعصب مذهبی علیه زنان به‌شمار می‌ رفت.

از نجمی علوی، در سال های اخیر کتابی به نام "ما هم در این خانه حقی داریم" در ایران منتشر شده بود.

حمید احمدی مدیر "انجمن پژوهشی تاریخ شفاهی ایران" که در برلین مستقر است و کتاب خانم علوی به کوشش او در تهران منتشر شده است، به بخش فارسی بی بی سی گفت که این کتاب چهار بار تجديد چاپ شده است.

نام این کتاب برگرفته از شعار مجله مجله "بیداری ما" است که به گفته آقای احمدی تلاش می کرد تا زنان ایرانی را با حقوق مدرن خود آشنا و از جمله به داشتن استقلال اقتصادی و مشارکت سیاسی و اجتماعی ترغیب کند.

نجمی علوی

خانم علوی ۶۲ سال از عمر خود را در خارج از ایران گذراند. او در هنگام اقامت در ایران به عضویت حزب ‌توده درآمد وسپس به عنوان پناهنده وارد اتحاد جماهیر شوروی شد و ۳۴ سال در آنجا زندگی کرد . او سپس عازم بریتانیا شد و تا آخر عمر در این کشور زندگی کرد.

خانم علوی در کتاب "ما هم در این خانه حقی داریم" در باره ۶ دهه زندگی در مهاجرت نوشته است: " از این سرنوشتی که برایم پیش آمد تا نزدیک به ۶۰ سال در تبعید و غربت سرکنم، تلخکام نیستم، شاید پرسش شود چرا؟ پاسخم کوتاه است، در جامعه استبدادی و مرد سالار و پدرسالار ایران، پس از گذشت حدود صد سال از انقلاب مشروطیت، هنوز در رابطه با زن و حقوق او شاهد صحنه های تراژیکی در سرزمین مان هستیم . . ."

این کتاب توسط نشر اختران در ایران منتشر شده و به گفته آقای احمدی در حوزه ادبیات مهاجرت ایرانیان هم مهم ارزیابی می شود.

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2008/12/081230_mg_nahmi_alavi.shtml

۱۳۸۷ دی ۹, دوشنبه

خانم سباهات تونچل نماینده مجلس در ترکیه از کمپینی با شعار " آبروی ما آزادی ماست" خبر داد

خانم سباهات تونچل نماینده مجلس در ترکیه از کمپینی که با شعار " آبروی ما آزادی ماست" شروع به کار کرده است، خبر داد. این کمپین از طرف جنبش زنان آزاد و دمکرات ترکیه راه اندازی شده است. هدف این کمپین ارائه معنی تازه ای برای واژه " آبرو" ست. این کمپین بر ضد تفکری که آبرو را در میان رانهای زنان محبوس کرده است می جنگد.

جنبش زنان آزاد و دمکرات ترکیه بر ضد خشونت علیه زنان، تجاوز به حقوق آنها، قتل های ناموسی و تجاوز جنسی .... در ترکیه مبارزه می کند.

فعالیت کمپین که فعلا برای یک سال در نظر گرفته شده است با این شعار که " ما آبروی هیچ کس نیستیم، آبروی ما آزادی ماست" در درجه اول در ترکیه و نهایتا در ایران، عراق و سوریه نیز خواهد بود. این جنبش معتقد است که در سیستم پدر سالار فقط از راه همبستگی و سازماندهی میتوان به نتیجه رسید. این کمپین معتقد است که به هر گونه تجاوز به حقوق زنان باید بلافاصله عکس العمل نشان داده شده و گوشزد گردد که رفتار دیگری نیز امکانپذیرو ممکن است.

به گفته خانم تونچل پیش زمینه این کمپین بحث مفصلی در این خصوص که چگونه میتوان با رفتار پدر سالار مقابله کرد، بوده است. به گفته او هیچ چیز عقب مانده تر از این نیست که ما آبرو را بر روی بدن زن متمرکز کنیم. این مسئله مشکلی در رفتارپدرسالارانه است و مبارزه یکطرفه زنان بر ضد آن کافی نیست بلکه مردها نیز باید از اینکه بر علیه زنان اعمال خشونت کنند، صرف نظر کنند. جامعه آزاد فقط با مبارزه همگام زنان و مردان آزاد بوجود خواهد آمد.

با تشخیص این نکته که بدون آزادی زنان در یک جامعه، آزادی و دمکراسی در آن نهادینه نخواهد شد، جنبش زنان کرد گامی بلند به پیش برداشته است. این جنبش بر همبستگی زنان تاکید میکند.

ترجمه از شکوفه بنایی برگرفته از

ÖP, 23.12.2008, ISKU

۱۳۸۷ دی ۶, جمعه

گزارشی از کمپین یک میلیون امضاء در روزنامه پر تیراژ فرانکفورتر آلگماینه - آلمان



روزنامه فرانکفورتر آلگماینه در بخش سیاست خود به گزارش مفصلی از جنبش زنان ،، کمپین یک میلیون امضاء،،

در ایران پرداخته است. گزارش با اعتراض جنبش زنان و بخصوص کمپین یک میلیون امضاء به لایحه خانواده و دیدار با لاریجانی در مجلس شروع می شود. در این گزارش آمده است که بسیاری از فعالین این کمپین ( تغییر برای برابری) دستگیر و یا ممنوع الخروج شده اند و دولت ایران به رعب و وحشت در بین زنان ادامه می دهد. گزارش به تجربیات یکی از 53 موسس این کمپین اشاره دارد. این فعال کمپین توضیح می دهد که چگو نه بسیاری از هم نسل های او 30 سال قبل در انقلاب اسلا می مشارکت داشتند ، برای آنکه تحقق آزادی و دموکراسی را در ایران هموار کنند. اما با بازگشت رهبر انقلاب به ایران در فوریه سال 1979 ، به یکباره قانون خانواده سا لهای 1967 و 1975 را ملغی اعلام کرد و حجاب را در محیط کار اجباری کرد. بدنبال این اقدامات ، روز 8 مارس ( روز جهانی زن ) تظاهراتی اعتراضی برگزار شد. اما زنان در این تظاهرات توسط گرو ههای اسلامی و گروه های ضربت به فاحشه ها و مترسک های غرب متهم شدند. زنان در جنبشی مشارکت داشتند که بر خلاف انتظار نه تنها آزادی و دموکراسی با خود به همراه نداشت ، بلکه بعد از انقلاب زنان با رژیمی روبرو شدند که بر ضد آنان بود. در نتیجه اقدامات رژیم اسلامی بعد از انقلاب، زنان حقوق گذشته خود را به جز حق رای تحت سیطره شریعت از دست دادند. از جمله حق طلاق ، حق سرپرستی فرزند ، سن مسئولیت کیفری و ازدواج که از 18 سال به 9 سال کاهش پیدا کرد و راه ازدواج مجدد مردان ( چند همسری ) هموارتر شد. تا به امروز این قوانین ، یعنی با گذشت 30 سال هیچ تغیییری نکرده است.

این فعال کمپین که خود را یک فمنیست عملگرا معرفی می کند ، علیرغم اعتقاد به سکولاریسم ، معتقد است که باید با زنان رفرمیست و هم اصولگرا تواما قعالیت کرد. جنبش زنان از سال 2004 بر استراتژی ،، موضع مشترک زنان ،، پا فشاری می کند که اساسا بر مبارزه بر علیه تبعیض های حقوقی متمرکز است و در نتیجه موفق شده است که بسیاری از گروه های سیاسی متفاوت را در خود جای دهد.



با این هدف در یونی 2006 در میدان هفت تیر تظاهرات اعتراضی مسالمت آمیزی بر پا شد که در نتیجه آن 75 نفر از فعالین زنان دستگیر شدند. از آن زمان بروشور های آموزشی که توسط کمپین تهیه شده بود ، در سراسر ایران توسط فعالین زنان توزیع می شود. در این بروشور ها مشکلات حقوقی زنان ایران توضیح داده شده است . علاوه بر توزیع بروشورها که از طریق گفتگو های چهره به چهره انجام می گیرد ، مسائل نیزبا مردم در شهر ها ، روستا ها در همه جا و در هر موقعیتی به بحث گذاشته می شود.

فعالین این کمپین در تلاشند که یک میلیون امضاء جمع آوری کنند ، اما به طور موازی نیز بدنبال یک عمل روشنگرانه ( آگاهی دهنده ) در سطح جامعه هستند. آنان بر عکس فعالین زنان در دوران حکومت شاه از خود تصوری چون نخبه گان مترقی ندارند ( از بالا به پائین) ، بلکه این جنبش به عنوان جنبش ریشه ای ( که به ریشه های این مشکل نظر دارد) هدف خود را به رفتن به میان زنان و ارتباط تنگا تنگ با زندگی روزانه آنان و درک درستی از مشکلات آنان قرار داده است. فعالین زنان در ایران روزانه فرا می گیرند که چطور می توان علیرغم موانع مذهبی ، اقتصادی و اجتماعی و حتی خانوادگی با زنان در جامعه ارتباط برقرار کرد و آگاهی آنان را بالا برد. مطابق تجربیات این فعال جنبش زنان ، دو عامل ترس و سنت مهمترین عواملی است که مانع امضاء بیانیه از سوی مردم می شود.

در نهایت کمپین نظر دارد که همراه با کلیه امضاء های جمع آوری شده ، یک طرح قانونی را به مجلس ارائه دهد. تا به امروز با دستگیری گروهی از فعالین کمپین ، بسیاری از امضاء ها از بین رفته است. در این ارتباط به دستگیری بیش از 60 نفر از اعضاء کمپین اشاره دارد.


گزارش به دستگیری عشاء مومنی یکی از فعالین کمپین و دانشجو در آمریکا پرداحته و در ادامه تحلیلی از وب سایت اینترنتی مدرسه فمنیستی می پردازد، که چندین بار توسط رژیم بلوکه شده است .

در گزارش می خوانیم ؛ در حالیکه اعضاء مدرسه فمنیستی جهتی دموکرات به خود گرفته اند و همچنان با تاکید بر ساختاری غیر متمرکز در جنبش حرکت می کنند ( برای آنکه بهتر بتوانند در مقابل فشار ها و سرکوبها ی رژیم از خود واکنش نشان دهند وبتوانند به حیات خود ادامه دهند) ، وب سایت تغییر برای برابری از ماه مارس خود را بصورت یک سازمان متمرکز برای دستیابی سریعتر اهداف کمی آماده و همچنان به پیش می برد. علیرغم این اختلاف تاکتیکی ، آنان در درون از یک همبستگی و ارتباط تنگاتنگی برخوردارند ، که خود را در اعتراض به لایحه خانواده به منصه ظهور گذاشت و منجر به عقب نشینی مجلس شد و به معنی پیروزی برای زنان بود. از آن مهمتر این اقدام آنچنان بازتابی در حوزه عمومی از خود به جای گذاشت که برای قسمتی از جامعه ایران بعنوان یک مسئله اخلاقی نه تنها رد شد، بلکه یک حساسیت اجتماعی را برای درخواست برابری حقوقی بیدار کرد.

کمپین شرایط بسیار سختی را پشت سر می گذارد. اعضاء کمپین نه تنها مورد اتهام محافظه کاران هستند، بلکه رژیم در پی آن است که با ایجاد رعب و وحشت در بین فعالین ، جنبش را فلج کند. در این ارتباط خبر گزاری دولتی ایرنا سخنان پیام فضلی نژاد ( روزنامه نگاررادیکال _ اسلامی ) را منتشر کرده است که در سخنان خود اسامی فعالین زنان را نام برده و حتی آشکارا دعوت کرده است که با فعالین زنان باید با خشونت برخورد شود.

فرانکفورتر آلگماینه

الساندرو توپا - چهارشنبه مورخ 17 دسامبر – شماره 295 صفحه 3

ترجمه از آلمانی رویا موحدی

۱۳۸۷ دی ۳, سه‌شنبه

قتل ناموسی در هامبورگ

در شهر هامبورگ محاکمه جنایت کاری که خواهر شانزده ساله خود مرسال را به قتل رسانیده است ، آغاز شد. مرسال دختر افغانی که با خانواده خود در هامبورگ زندگی می کرد ، دوست داشت مانند تمام دیگر دوستان خود آزاد و عادی زندگی کند، مانند آنها لباس بپوشد، مانند آنها خود را آرایش کند و گاهی با آنها برای رقصیدن به دیسکوتک برود. اما خانواده او موافق با این طرز فکر او نبودند و مرسال را تحت فشار گذاشته و میزدند. او بارها بخاطر اعمال خشونت از طرف پدر و برادر خود به مرکز حمایت از کودکان و نوجوانان پناه برده بود و هر بار با فشار خانواده دوباره به خانه بازگشته بود. تا اینکه او نیمه شب 15 می 2008 بوسیله برادر خود احمد با بیش از 20 ضربه چاقو به قتل رسید. به گفته کسانی که او را میشناخته اند مرسال دختری خنده رو ، فعال و دانش آموز خوبی بوده و برای آینده خود نقشه های فراوانی داشته است.


http://www.spiegel.de/img/0,1020,1186742,00.jpg

طبق گزارش اداره آگاهی آلمان درسال 2006، از ژانویه 1996 تا جولای 2005 در آلمان 55 سوء قصد به اصطلاح ناموسی اتفاق افتاده است که 70 قربانی در پی داشته است. به عبارتی در هر سوء قصد بیش از یک نفر مجروح و یا به قتل رسیده است. 48 تن از قربانیان این جرایم زن و 22 تن مرد بوده اند. از میان این قربانیان 36 زن و 12 مرد به قتل رسیده اند. متهمان و قربانیان این جرایم اکثراً بزرگسال بوده اند. قربانیان مرد معمولا مسئولان بی آبرویی بوده یعنی دوستان زنان و یا دختران بوده اند. 36 نفر از 70 متهمین این جرایم ترک تبار، شش تن یوگسلاو و 18 تن دیگر آلمانی بوده اند. بر اساس پژوهش اداره آگاهی قتل های ناموسی پدیده ای در میان خانواده های مهاجر است و بیشتر در شهرهای بزرگ و درمناطقی که عمدتا مسلمان نشین هستند به کرات روی می دهد. روش قتل ناموسی در بین ترکها بدین ترتیب است که قاتل را از بین پسران زیر 18 سال خانواده انتخاب می کنند. بدین ترتیب تحت عنوان قتل کودکان طبق قوانین آلمان تنها به چند سال زندان محکوم شوند و دوباره به خانواده باز می گردند. لذا عمدتا این برادران زیر 18 سال هستند که قاتلین خواهران خود می شوند.

باید توجه داشت که بعضی از گرو ه های ترک ، معمولا دختران کم سن خود را به ترکیه نزد پدر و مادر بزرگ ها می فرستند و غالبا در آنجا هم ازدواج کرده و با شوهران خود باز می گردند و گاهی هم باز نمی گردند. دخترانی که به این شیوه ازدواج می کنند بعد از بازگشت ، دچار مشکلات بسیاری هستند.

در گزارش اداره آگاهی رفتار به اصطلاح نادرست از طرف زنان که باعث سوءقصد به جان آنها می شود عبارتند از: از دست دادن پرده بکارت قبل از ازدواج، داشتن ارتباط بدون ازدواج با مرد و یا ارتباطی که خانواده با آن موافق نیست ، به خطر انداختن نقش مرد به عنوان نان آور و حافظ خانواده هنگامی که زن در خارج از خانه به کار مشغول و مرد بیکار است، سرپیچی از ازدواج اجباری و رویگردانیدن ازآداب و سنن کشور مادری و اعتقاد به ارزشهای زندگی غربی و بکار بردن آنها ، جدایی یا قصد جدایی از همسر و احتمالا جدا کردن فرزند از پدر( که بیشتر خاص آلمانی ها است و ناموس به آن معنا در بین آنها بار فرهنگی و حیثیتی ندارد بدلیل تاکید قوا نین بر آزادی ها و مسئو لیت های فردی) به طور کل انگیزه آلمانی ها به طور مستقیم به انگیزه های ناموسی ربط پیدا نمی کند به آن معنا که در بین مسلمان ها رایج است.

نکته جالب توجه در این آمار این است که 36 مورد از 70 مورد را ترک ها و تنها 18 مورد را آلمانی ها مرتکب شده اند. در حالیکه ترکها چیزی حدود 3 میلیون نفر از جمعیت 80 میلیون نفر ی آلمان را تشکیل می دهند . این آمار بالا در بین مسلمان ها ، بحث های جدی را در آلمان در حوزه چگونگی اینتگراسیون ( تطبیق) مسلمان با جامعه مدرن دامن زده است.

گزارش از شکوفه بنایی

۱۳۸۷ دی ۱, یکشنبه

پلمپ دفتر کانون مدافعان حقوق بشر در ایران در شصتمین سالگرد تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر

اطلاعیه شماره یک و دو کانون مدافعان حقوق بشر در ایران

اطلاعیه شماره یک

روابط عمومی کانون مدافعان حقوق بشر: دفتر کانون مدافعان حقوق بشر مستقر در خیابان یوسف آباد تهران روز یکشنبه اول دی ماه 1387 توسط نیروهای انتظامی و امنیتی بدون ارائه حکم قضایی پلمپ شد.

این دفتر با قسمتی از جایزه صلح نوبل که در سال 2003 به شیرین عبادی تعلق گرفته بود، خریداری شده و در اختیار کانون قرار گرفته بود. در این دفتر علاوه بر کانون مدافعان حقوق بشر، نهاد مردمی دیگری به نام «کانون مشارکت برای پاکسازی مین» که آن نیز توسط شیرین عبادی و گروهی از همفکران وی تأسیس شده بود، اداره می شد. در حقیقت با پلمپ غیرقانونی دفتر کانون مدافعان حقوق بشر، محل کار دو نهاد مردمی تعطیل شد. ریاست این نهاد مردمی شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل بر عهده دارد.

قرار بود روز یکشنبه به مناسبت شصتمین سالگرد تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر، در دفتر کانون مدافعان حقوق بشر مراسم جشنی برگزار شود. این برنامه به مسئول مربوط در نیروی انتظامی منطقه یوسف آباد تهران جهت حفظ امنیت مراسم و طبق معمول قبلا اطلاع داده شده بود.

کانون مدافعان حقوق بشر از سال 1379 شروع به کار کرد و درخواست خود را به کمیسیون ماده ده احزاب تقدیم کرده بود که حتی مسئولان وقت ( علی جنتی، معاون سیاسی وزارت کشور ) صحه بر قانونی بودن این نهاد مردمی گذاشته و اعلام عمومی در روزنامه ها شده بود.

کانون مدافعان حقوق بشر به ثبت جهانی نیز رسیده و عضو رسمی فدراسیون بین المللی جوامع حقوق بشر است که 190 کشور جهان عضو آن هستند.

کانون مدافعان حقوق بشر طبق اساسنامه خود سه وظیفه اصلی بر عهده دارد، «دفاع رایگان از متهمان عقیدتی و سیاسی»، «حمایت از خانواده های زندانیان سیاسی و عقیدتی» و «گزارش دهی منظم و مستمر در موارد نقض حقوق بشر در ایران». از آنجایی که در دو سال اخیر به هیچ یک از گزارشگران ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد جهت ورود به ایران ویزا داده نشده بود، بسیاری از سازمان های بین المللی به گزارش های این کانون استناد می کردند، از جمله بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد در گزارشی که به مجمع عمومی سازمان ملل متحد در دسامبر 2008 ارائه کرد و منجر به صدور قطعنامه علیه دولت جمهوری اسلامی ایران شد نیز به گزارش کانون مدافعان حقوق بشر استناد شده بود.

به نظر می رسد مجموعه فعالیت های حقوق بشری این نهاد مردمی باعث برخورد غیرقانونی روز یکشنبه اول دی ماه 1387 شده است.

برنامه جشن کانون مدافعان حقوق بشر قرار بود با سخنرانی تعدادی از فعالان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برگزار شود و راه اندازی سایت کانون و اعلام فعالیت آن و همچنین جایزه تلاشگر حقوق بشر به تقی رحمانی انجام شود که یک ساعت و نیم قبل از شروع برنامه نیروهای انتظامی و لباس شخصی ممانعت به عمل آوردند.

گفتنی است در حین اقدام نیروهای انتظامی در پلمپ دفتر کانون مدافعان حقوق بشر که بدون ارائه حکم قضایی انجام می شد، تعدادی از افراد لباس شخصی با دوربین های عکاسی و فیلمبرداری از داخل ماشین های پارک شده در خیابان یوسف آباد و داخل ساختمان های مقابل و همچنین دفتر کانون مدافعان حقوق بشر تصویربرداری می کردند. این در حالی بود که نیروهای انتظامی و لباس شخصی ها از انجام وظیفه قانونی خبرنگاران که برای پوشش خبر و گزارش به محل دفتر این کانون اعزام شده بودند، ممانعت به عمل آورده به گونه ای که دوربین عکاسان خبرنگار حاضر در محل توسط نیروهای لباس بدون ارائه کارت شناسایی ضبط شد. هرچند در این محل نیروهای انتظامی نیز حضور داشتند.

عدم ارائه حکم قانونی و قضایی به مسئولان کانون مدافعان حقوق بشر با اعتراض آنان مواجه شد. این اعتراض با برخورد توهین آمیز برخی از نیروهای مسئول در محل همراه شد که برخورد فیزیکی هم وجود داشت

به دنبال پلمپ دفتر کانون مدافعان حقوق بشر در تهران روابط عمومی این کانون اطلاعیه شماره 2 خود را صادر کرد. متن کامل این اطلاعیه به شرح زیر است:

اطلاعیه شماره 2 روابط عمومی کانون مدافعان حقوق بشر

با توجه به اینکه دفتر کانون مدافعان حقوق بشر در تهران بصورت غیر قانونی و بدون صورت برداری پلمپ شده است بنابراین قبلاٌ اعلام می داریم، چنانچه در آینده هر سندی یا مدرکی که عنوان شود از دفتر کانون مدافعان حقوق بشر بدست آمده است و آن را در راستای اعمال فشار بر اعضای کانون مدافعان حقوق بشر بخواهند مورد استفاده قرار دهند از درجه اعتبار ساقط بوده و نشانه ای دیگر از رفتارهای فراقانونی مأمورانی است که به دفتر کانون مدافعان حقوق بشر مراجعه کرده اند.

روابط عمومی کانون مدافعان حقوق بشر

۱۳۸۷ آذر ۳۰, شنبه

سيزده دختر افغان از ايران می نويسند

نشر پامس، علاقمند است دريابد که اين دختران مستعد افغان، پس از آن که مجبور به ترک خاک ايران شدند، به کجا رفتند؟ چه کردند؟ آنچه در خانه کودک شوش آموختند، در روند رشد شخصيتشان چه تاثيری داشت و امروز کجا هستند و چه می کنند؟

۱۳دختران نوجوان افغان، در دوران اقامت اجباری خود در ايران، به همت خانه کودک شوش، در عرصه نوشتن نثر و شعر استعداديابی شدند، يکی از آن ها جايزه هانس کريستيان اندرسن را ربود و اکنون دستچين نوشته های آن ها به زبان آلمانی در يک کتاب منتشر شده است.
"دختران افغان گزارش می دهند: به کابل می روی"* عنوان کتابی است که اخيرا به همت "نشر پامس" در آلمان وارد بازار کتاب شده است. کتاب، گزيده شعرها و نثرهای کوتاهی را در بر می گيرد که سيزده دختر۱۱ تا ۱۷ ساله افغان، پس از گذراندن کارگاه های آموزشی ی خانه کودک شوش (در جنوب تهران) نوشته اند.

نويسندگان نوجوان، در دوران کودکی، هنگامی که ترس و نکبت طالبان بر افغانستان حاکم بود، مجبور شدند افغانستان را همراه خانواده هاشان ترک کنند و به ايران پناه ببرند. آنان، در محله های فقيرنشين جنوب تهران اقامت گزيدند. بعدها به وسيله مددکاران خانه کودک شوش، به کارگاه های آموزشی اين مرکز راه يافتند و در آنجا استعدادهاشان برای نوشتن کشف شد. خانه کودک شوش يکی از قديمی ترين و شناخته شده ترين مراکز وابسته به انجمن حمايت از حقوق کودکان است.

يکی از سيزده دختر نوجوانی که نوشته هاشان در کتاب "به کابل می روی" عرضه شده، "زهره ظريفی" است. او حتی موفق شد با شرکت در مسابقه ی دويستمين سالگرد تولد هانس کريستيان اندرسن، جايزه اين مسابقه را در دو بخش شعر و دستنوشته دريافت کند. دويستمين سالگرد هانس کريستيان اندرسن نويسنده دانمارکی داستان های کودکان، در ماه مارچ سال ۲۰۰۵ ميلادی برگزار شد.

تلاش های نخستين ناشر زن ايرانی در خارج کشور

داستان انتشار نوشته های دختران جوان و نوجوان افغان به زبان آلمانی خود خواندنی است:
نشر پامس، با مشارکت نينا انتصاری و بيانکا دوستدار، چند سال پيش در شهر کلن آلمان پاگرفت. نينا انتصاری که در سال های گذشته آثار بسياری از نويسندگان ايرانی را آماده چاپ کرده بود، اين بار به عنوان يک ناشر، ابتدا کتاب "زيستن در آلمان" را از سعيد ميرهادی (شاعر ايرانی مقيم آلمان) به فارسی ترجمه کرد و منتشر ساخت. بعد مجموعه قصه "غوررآپ غوررآپ" اثر بهمن فرسی را منتشر کرد و به سراغ طنز دوران مشروطيت رفت و نمايشنامه "ضيافت ديوانگان" اثر جليل محمدقلی زاده را با ترجمه فارسی يونس اسکندری در اختيار دوستداران اين نمايشنامه نويس جسور قرار داد. در ضيافت ديوانگان، محمدقلی زاده باورهای خرافی مردم روزگار خود را، با طنزی گزنده و بی پروا، به سخره گرفته است.
در دنباله اين فعاليت ها، نخستين زن ناشر ايرانی مقيم خارج کشور، از پروژه ای آگاهی يافت که اجرای آن از سال ۲۰۰۲ ميلادی به وسيله "کميته پرورش هنری کودکان کار و خيابان" در خانه کودک شوش تهران آغاز شده بود. مربيان و مددکاران خانه کودک شوش، ابتدا ۸ دختر افغان را جذب اين پروژه کردند و بعدها تعداد اين هنرآموزان ۱۱ تا ۱۷ ساله به ۱۵ نفر رسيد. در چارچوب اين طرح، مجله ای با نام "چرخ دستی" تهيه شد که دختران افغان می توانستند آنچه را می نوشتند در آن منتشر کنند و از اين طريق استعدادهای خود را پرورش دهند.


دختران افغان به کجا رفتند؟

با خلع قدرت طالبان به وسيله آمريکا و متحدينش، جمهوری اسلامی ايران فشار بر پناهندگان افغان را برای بازگشت به کشور جنگ زده شان آغاز و قدم به قدم تشديد کرد. به اين ترتيب، اغلب دختران نوجوان افغان ناچار شدند همراه با خانواده های خود ايران را ترک کنند، اما هيچکس نتوانست دريابد که چه تعداد از آنان به افغانستان و چه تعدادشان به کشورهای ديگر مهاجرت کردند.
آگاهی از تلاش های انسانی خانه کودک شوش، خانم نينا انتصاری را واداشت که به جست و جوی مسئولان اين مرکز بشتابد و سرانجام با جاويد سبحانی (مسئول بخش پژوهش ها) و بهرام رحيمی (از کنشگران اصلی خانه کودک شوش) تماس برقرار کند. آن ها پس از تماس های متعدد و توضيحات جامع پيرامون روند پرورش استعداد کودکان کار و خيابان، بخشی از نوشته ها و شعرهای ۱۳ دختر افغان را به آلمان رساندند. اين کارها، به سفارش نشر پامس به وسيله خانم سوزان باغستانی به آلمانی ترجمه شد و اکنون روانه بازار کتاب شده است. سوزان باغستانی، تا به حال آثار چند نويسنده ايرانی را به آلمانی ترجمه کرده و با بنگاه های نشر معتبر اين کشور همکاری فعال دارد.
دختران نوجوان افغان که آثارشان در مجموعه "به کابل می روی" آمده، به ترتيب چاپ آثارشان عبارتند از:
- پروين عباسی، ۱۵ ساله از هرات.
- نسرين عباسی ۱۷ ساله از هرات.
- آرزو احمدی ۱۶ ساله از هرات.
- منيره احمدی ۱۷ ساله از هرات.
- ناهيد احمدی ۱۷ ساله از پروان.
- نويده احمدی ۱۴ ساله از پروان.
- زهرا جعفری ۱۶ ساله از هرات.
- فاطمه خاکسار ۱۳ ساله از چاريکار.
- فريبا خالقی ۱۱ ساله از تخار.
- آرزو مهر ۱۶ ساله از کابل.
- ماريا مهر ۱۷ ساله از کابل.
- ثانيه مهر ۱۵ ساله از کابل.
- زهره ظريفی ۱۶ ساله از گلبهار.
۵۸ شعر، خاطره و قطعه ادبی از سيزده دختر افغان که نام برديم، در کتاب "دختران افغان گزارش می دهند: به کابل می روی" گرد آمده است. "برای هانس کريستيان اندرسن با عشق" عنوان شعر کوتاهی است که زهره ظريفی آن را سرود و به خاطر آن جايزه دويستمين سالگرد تولد نويسنده دانمارکی را به خود اختصاص داد:

برای هانس کريستيان اندرسن، با عشق

آسمان را دوست دارم
با ستارگانش
آسمانی که پر از قصه های توست
به آن نگاه کردی
در هر ستاره يک قصه پنهان بود
که تو آن را به زيبائی نوشتی :
"جوجه اردک زشت"
"بلبل"
"بندانگشتی"
همه و همه را نوشتی.

راستی بعضی جاهای آسمان
ستاره ای ندارد
نکند نمی خواهی پرش کنی؟
می دانم که باز ستاره ای ديگر در آسمان روشن خواهی کرد
چون همه کودکان جهان
در انتظار يک ستاره ديگر هستند.

و قطعه ای هم از پروين عباسی ۱۵ ساله:

ای سرزمينی که به من جا دادی!

سلام، سلامی به گرمی خورشيد
سلام به شهری که مرا در خود جا داد تا از شر توپ و تانک در امان باشم.
نمی دانم بايد از جنگ ممنون باشم يا متنفر؟ از اين که مرا دوباره به ايران فرستاد خوشحال باشم يا غمگين؟
از وقتی که خودم را می شناسم در ايران بودم
من به اينجا عادت کردم و احساس آرامش می کنم
چون که وقتی می خوابم، صدای تانک هائی را که خانه ها را خراب می کنند نمی شنوم و خواب آن ها را نمی بينم.
اما برای هم وطنانم خيلی ناراحتم.
اين نامه ای بود از من برای ايران.

و يک يادآوری:
نشر پامس، علاقمند است دريابد که اين دختران مستعد افغان، پس از آن که مجبور به ترک خاک ايران شدند، به کجا رفتند؟ چه کردند؟ آنچه در خانه کودک شوش آموختند، در روند رشد شخصيتشان چه تاثيری داشت و امروز کجا هستند و چه می کنند؟

نشر پامس، از آفرينندگان اصلی کتاب "به کابل می روی" می خواهد که اگر از طريق اين کتاب يکديگر را بازيافتند، با دفتر پامس تماس بگيرند. شايد در ميان آنان باشند زنانی که در اين سال ها در زادگاه خودشان يا در کشورهای مختلف جهان، استعدادهای خود را بهتر از گذشته پرورش داده اند و مشغول انتقال تجربه ها و آموخته های خود به ديگران هستند.

آدرس تماس
entesari@t-online.de

جواد طالعی، شهروند

۱۳۸۷ آذر ۲۶, سه‌شنبه

لغوِدیدار با اندیشمندان دینی ایران


مونیخ– دیداربا سه اندیشمند دینی ایران دردانشگاه لودویگ ماکسیمیلیانِ مونیخ که مورد انتقاد شدید سازمان های حقوق بشرو نمایندگان یهودیان قرارگرفته بود لغو شد. پروفسور بِرترام اشتوبِن راو، استادعلم کلام دانشگاه مونیخ، روزسه شنبه به خبرگزاری دِ دِ پِ گفت:"موج سیاسی ایجاد شده خیلی بلند بود." مسئول این گردهمایی که قرار بود درچهارشنبه شب برگزار شود ازتصمیم مدیریت دانشگاه ابرازتأسف کرد.

کارشناسان ایران و شورای مرکزی یهودیانِ آلمان ازجمعۀ گذشته به ویژه از دعوت پروفسورمحمود لِگِن هاوزِن ازمؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی درقم انتقاد کرده بودند.

این مؤسسه افراطی محسوب می شود. کارکنان آن به نیروهای بسیج آموزش می دهند که، به گفتۀ کارشناس ایران وحید وحدت حق از بنیاد دموکراسی اروپا دربروکسل، "به اذعان خود برای عملیات شهادت طلبانه بکارگرفته می شوند." مدیر این مؤسسه آیت الله محمد تقی مصباح یزدی نام دارد که مرشد فکری رئیس جمهور محمود احمدی نژاد است و مجلۀ یهود ستیزِ پرتو سخن را منتشر می کند.

ناتان کالمانوویچ، عضوهیئت مدیرۀ شورای مرکزی یهودیان آلمان و نایب رئیس جامعۀ فرهنگی اسرائیل در مونیخ، قبل از ظهر روزسه سنبه باردیگرازبرگزارکنندگان خواست گردهمایی را لغو کنند. کالمانوویچ به برگزارکنندگان از جمله مؤسسۀ کاتولیکی بِنِدیکتوس گفت:"اشتباه را به موقع تشخیص دادن و تصحیح کردن نشانۀ بزرگی است. اشتباه را انجام دادن نشانۀ زبونی و تسلیم در برابرپلیدی است."

سخنگوی هیئت مدیرۀ انجمن بین المللی حقوق بشر، مارتین لِسِنتین، به ارتباط داشتن دعوت شدگان با حکومت ایران و احمدی نژاد اشاره کرد که بارها خواستارنابودی کشوراسرائیل شده است. "این آقایان با اجازۀ شورای نگهبان به این سفر می آیند." شورای نگهبان مرکز قدرت سیاسی و مذهبی پرنفوذی درایران است و دربررسی صلاحیت نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری نقش عمده دارد. لسنتین تأکید کرد که بدون به رسمیت شناختن موجودیت اسرائیل "نمی توان به تفاهم واقعی رسید."

مدیربخش آلمانی سازمان همبستگی جهانی مسیحی درمونیخ، اینگیرید زایگیس، انتقاد کرده بود:"دیداربا نمایندگان این حکومت درشصتمین سالروز تصویب اعلامیۀ عمومی حقوق بشردهن کجی است." به گفتۀ وی اجرای طرح برگزارکنندگان مبنی بر "بحث علمی حتی الامکان بدون تأثیر جنبه های سیاسی" بسیار دشواراست. زایگیس گفت:"اسلام دین و سیاست را ازهم جدا نمی داند درحالیکه برگزارکنندگان براین باورند که دین از سیاست جداست. با طرف های ایرانی تنها زمانی می توان گفتگو کرد که دولت این کشورازتعقیب دگراندیشان دست بردارد."

دوایرانی دیگر که قراربودهمراه لگن هاوزن در این گردهمایی شرکت کنند، یعنی شهرام پازوکی و سید محمدعلی ابطحی، از نظرسیاسی به اردوگاه رئیس جمهورسابق محمد خاتمی وابسته اند. این گردهمایی قرار بود آغازگرمجموعه ای ازدیدارهای دیگرِ اندیشمندان دینی مسیحی و مسلمان درچهارچوب برنامۀ "آشنایی با اسلام" باشد.■

http://www.irandarjahan.net/spip.php?article637
ترجمه از آلمانی: پدرام


دختران جنوبی ختنه می‌شوند تا لذت زنانه در آنها کشته شود

کمی دورتر از بند آزاد کیش و نه چندان دورتر از اسکله‌های بندرعباس سابق?هرمزگان?، آنجا که به خشکی و خشونت طبیعت بلوچستان نزدیک می‌شوید، در روستاها و شهرهای کوچک همین مناطق، زنان به حکم سنت و آئین، از لذت جنسی محروم  اند. نه فقط در شهرهای کوچک، که گاه در شهرهای بندری و بزرگتر. آنها را در کودکی ختنه می‌کنند. به خانه شوهر می‌روند، مادر هم می‌شوند،‌بی‌آنکه احساس یک زن و مادر ختنه نشده را داشته باشند.

همان‌ها، این سرنوشت را برای دختران خود نیز رقم می‌زنند و نسل دختران ختنه شده ایرانی را در دامان خود بزرگ می‌کنند. این رسم و آئین، با جمهوری اسلامی به این منطقه از ایران نیآمده، پیش از انقلاب هم بود، همچنان که نقاب زنان این پهنه در آن سالها نیز گهگاه سوژه مطبوعات وقت بود؛ اما همانگونه که ارتجاع تشییع دراین سالها گسترش یافته، ارتجاع تسنن نیز جای پای خود را درمیان اهل تسنن استوار کرده است. ختنه زنان در میان اهل تسنن، جنبه دینی هم به خود گرفته است.

ترانه بنی یعقوب در گزارشی که سایت کانون زنان منتشر ساخته، با نگاهی در ستیز با خشونت علیه زنان ایران می‌نویسد:

بندر کنگ از شهر‌های کوچک استان هرمزگان است و 5 کیلومتربا بندر لنگه فاصله دارد. دختران این شهر بندری 40 روز پس از تولد ختنه می‌شوند. زنانی که معترض باشند سنت شکن و سرکش خوانده می‌شوند. یک زن بومی می‌گفت: برخی دختران شهر دیرتر و دردناک تر، در سنین 4 یا 5 سالگی ختنه می‌شوند. آنها تمام مراحل ختنه خویش را با چشمان باز می‌بینند. لبه‌های ?کلیتورس? دختران را با تیغی که مردان ریش خود را با آن می‌تراشند می‌بُرند. اهالی بندر کنگ سنی  اند.

عمل ختنه در بندر كنگ?تیغ سنت و فرهنگ? خوانده می شود.

برخی از مردم بندر كنگ ختنه شدن مادران و مادربزرگ هایشان را دلیلی موجه برای این كار عنوان می كنند..

ممانعت از ادامه تحصیل دختران توسط پسران خانواده، مرد سالاری شدید، جلوگیری از رفت و آمد آزاد زنان و دختران، تعدد زوجات و اهمیت ندادن به تصمیم های زنان در مرود مسائل مهم زندگی از دیگر مشكلات زنان بندر كنگ است. در بندر جاسک هم می‌گویند وضع دختران همین است.

هر سال دو میلیون دختر در جهان ختنه می‌شوند. این عمل به دلیل انجام آن در خانه‌ها و با وسائل آلوده جان دختران خردسال را تهدید می‌کند.

خاطرات ?واریس دیری? در کتاب?گل صحرا?، همان است که جنوب شرقی ایران تکرار می‌شود. او متولد افریقاست اما سرگذشت او همان است که در ایران مرور می‌شود.

نماینده سازمان ملل

برای مقابله با ختنه دختران:

ختنه ام کردند

و من هرگز فراموش

نمی کنم

6 هزار دختربچه هر روز ختنه می‌شوند

?واریس دیری? شاید زیباترین و درعین حال غمگین ترین دیپلمات مستقر در سازمان ملل در نیویورک باشد. از صحراهای سومالی آمده است. کتابی خاطراتی دارد به نام ?گل صحرا?.. دراین کتاب فاجعه‌ای را شرح می‌دهد که قربانیان آن دختران کم سن و سال  اند. آنها که در این سن و سال ختنه می‌شوند، چند سال بعد به خانه بختی که برای آنها جز شوربختی نیست فرستاده می‌شوند.

5 ساله بود که ختنه اش کردند و 13 ساله بود که مرد 60 ساله‌ای خواستگارش شد. تن به این ازدواج نداد و از خانه گریخت. نمی  خواست هم سرنوشت خواهرش شود. ختنه او را به چشم دیده بود وخود قربانی این توحش و سلاخی بود.

?واریس دیری? بعدها خود را به لندن رساند و مدل شد. دراین حرفه موفق بود، اما شهرت امروزی او نه به دلیل مدل بودن، بلکه به دلیل سمتی است که در سازمان ملل متحد دارد. او سفیر سازمان ملل برای مبارزه با ختنه زنان در سراسر جهان است. جنایتی که طبق آمار منتشره سازمان ملل، هر روزه روی 6000 دختر بچه عرب و افریقایی و برخی کشورهای آسیائی دیگر انجام می‌شود.

کتاب خاطرات او را با نام ?گل صحرا? شهلا فیلسوفی و خورشید نجفی ترجمه کرده اند و نشر چشمه در تهران، درپاییز 1383 آن را منتشر ساخته است.

?...آن شب، هیجان زده بیدار ماندم. ناگهان مادرم را دیدم که بالای سرم ایستاده است.هوا هنوز تاریک بود، قبل از سحر، زمانیکه تاریکی کم کم جای خود را به روشنایی می داد و سیاهی آسمان به خاکستری می‌گرایید. او با اشاره به من فهماند که ساکت باشم و دستش را بگیرم. من پتوی کوچکم را پس زدم و خواب آلود، تلو خوران، به دنبال او راه افتادم. حالا می‌دانم چرا دختران را صبح زود با خود می‌برند. می‌خواستند قبل از آنکه کسی بیدار شود، آنها را ببرند تا صدای فریادشان شنیده نشود. در آن لحظه، هر چند گیج بودم و به سادگی آنچه می‌گفتند انجام می دادم.

ما از محلی که زندگی می‌کردیم دور شدیم و به سمت دشت رفتیم. مادرم گفت: ?اینجا منتظر می‌مانیم?، و ما بر روی زمین سرد به انتظار نشستیم. آسمان کم کم روشن می‌شد؛ به سختی اشیاء را می شد تشخیص داد. خیلی زود صدای لخ و لخ صندل‌های زن کولی را شنیدم. مادرم نامش را صدا کرد و گفت:?خودت هستی؟?

? بله اینجایم?

هنوز هیچ چیز نمی دیدم، فقط صدایش را شنیدم. بدون اینکه نزدیک شدنش را بینم، ناگهان او را در کنار خود حس کردم. او به سنگ صاف و بزرگی اشاره کرد و گفت:?آنجا بنشین?.

نگفت چه اتفاقی می‌خواهد بیفتد. نگفت بسیار دردناک است، فقط گفت: تو باید دختر شجاعی باشی. کارش را مثل یک جلاد شروع کرد.

مادرم پشت سرم نشست و سرم را به سینه  اش چسباند. پاهایش را دور بدن من احاطه کرد. ریشه درختی را که در دست داشت بین دندانهای من گذاشت.

گفت:?گازبزن?.

از ترس خشک شده بودم...

من به میان پاهایم خیره شدم و دیدم زن کولی -شبیه بقیه پیرزنان سومالیایی بود- با یک روسری رنگی که دور سرش پیچیده بود، همراه با یک پیراهن سبک پنبه ای- با این تفاوت که هیچ لبخندی بر لب نداشت. نگاهش ماننده نگاه مرده‌ای بود که هنوز چشمهایش را نبسته باشند.

دستهایش داخل کیف دستی اش که از جنس گلیم‌هائی بود که روی آن می‌خوابیدیم در جستجو بود. چشمانم روی کیف دستی میخکوب شده بود. می‌خواستم بدانم با چه چیزی می‌خواهد مرا ببُرد. یک چاقوی بزرگ را تجسم می‌کردم، ولی او از داخل آن کیف، یک کیف کوچک نخی بیرون آورد. با انگشتان بلندش داخل آن را گشت و بالاخره یک تیغ ریش تراشی شکسته بیرون کشید. به سرعت تیغ را از این رو به آن رو چرخاند و امتحان کرد. خورشید به سختی بالا آمده بود. نور به اندازه‌ای بود که رنگها را ببینم ولی نه با جزئیات. خون خشک شده‌ای را روی لبه دندانه دار تیغ دیدم. روی تیغ تف کرد و با لباسش آن را پاک کرد. همچنان که آن را به لباسش می‌سابید، دنیای من ناگهان تاریک شد. مادرم دستمالی را روی چشمانم انداخت.

چیزی که بعد از آن حس کردم بریده شدن گوشتم، آلت تناسلیم، بود. صدای گنگ جلو و عقب رفتن اره وار را بر روی پوستم می‌شنیدم.

وقتی به گذشته فکر می کنم، نمی توانم باور کنم که چنین اتفاقی برایم افتاده است. همیشه فکر می‌کنم درباره کس دیگری سخن می‌گویم. نمی دانم چگونه احساسم را بیان کنم تا بتوانید آن را روی بدن خود حس کنید. مثل این بود که کسی گوشت ران شما را برش بدهد یا بازویتان را قطع کند. با این تفاوت که این قسمت حساس ترین بخش بدن است.

من حتی کوچکتری حرکتی نکردم، زیرا ?امان? [ خواهرم] را به یاد داشتم و می‌دانستم هیچ راه فراری وجود ندارد. فکر می‌کردم اگرتکان بخورم درد بیشتر می‌شود. فقط پاهایم بدون اراده شروع به لرزیدن کرد. از حال رفتم...

وقتی بیدار شدم گمان می‌کردم تمام شده است، ولی بدتر از زمان شروع بود. چشم بندم کنار رفته بود و من زن جلاد را دیدم که یک مقداری خار درخت اقاقیا را کپه کرده بود. او از آنها برای ایجاد سوراخهایی در پوستم استفاده کرد. سپس نخ سفید محکمی از سوراخها رد کرد تا مرا بدوزد. پاهایم کاملا‌ بی‌حس شده بود، ولی درد بین آنها آنچنان شدید بود که آرزو می‌کردم بمیرم. مادرم مرا در بازوانش گرفته بود- برای آنکه آرام بگیرم به او تماشا می‌کردم...

چشمانم را باز کردم. آن زن رفته بود. مرا حرکت داده بودند و بر روی زمین نزدیک صخره خوابانده بودند. پاهایم از مچ تا ران با نوارهایی از پارچه به هم بسته شده بود، به طوریکه نمی توانستم حرکت کنم. من اطراف را به دنبال مادرم نگاه کردم، ولی او رفته بود. سنگی را نگاه کردم که مرا روی آن خوابانده بودند. از خون من خیس بود. مثل اینکه مرغی را در آنجا سر بریده باشند. تکه‌هایی از گوشت تنم، آلت تناسلیم، آنجا افتاده بود، دست نخورده، زیر آفتاب در حال خشک شدن بود.

دراز کشیدم، به خورشید که حالا دیگر بالای سرم ایستاده بود نگاه کردم. هیچ سایه‌ای اطراف من نبود و موجی از گرما به صورتم سیلی میزد. تا اینکه مادرم همراه با خواهرم برگشت. مرا به سایه یک بوته کشاندند. این یک سنت بود. یک سر پناه کوچک زیر یک درخت آماده کرده بودند، جایی که من تا زمان بهبودی استراحت کنم. چند هفته، تنهای تنها، تا کاملا خوب شوم.

فکر کردم عذاب تمام شده، اما هر بار که خواستم ادرار کنم درد شروع می‌شد. حالا می‌فهمیدم چرا مادرم می‌گفت زیاد آب و شیر ننوش. مادرم اخطار کرده بود که راه نروم. بنابراین نمی توانستم طنابهایم را باز کنم. چون اگر زخم‌ها از هم باز می‌شد، کار دوخت و دوز باید دوباره انجام می‌گرفت.

اولین قطره ادراری که از من خارج شد، انگار اسید پوستم را می‌خورد. وقتی زن کولی مرا دوخت، فقط سوراخی به اندازه سر چوب کبریت برای ادرار و خون- در زمان پریدی- باز گذاشته بود. این استراتژی خردمندانه، تضمینی بود برای اینکه تا قبل از ازدواج هیچ رابطه جنسی نداشته باشم و شوهرم مطمئن باشد یک باکره تحویل گرفته است.

هر هفته مادرم معاینه ام می‌کرد تا ببیند کاملا بهبود یافته ام. وقتی بندهایم را از پاهایم گشودم، توانستم برای اولین بار به خود نگاهی بیندازم. یک تکه پوست کاملا هموار کشف کردم که فقط یک جای زخم در وسط آن بود. مانند یک زیپ، که آن زیپ کاملا بسته شده بود. آلت تناسلیم مثل یک دیوار آجری مهر و موم شده بود تا هیچ مردی توانایی دخول تا شب عروسیم را نداشته باشد...زمانی که شوهرم با یک چاقو یا فشار، آن را از هم می‌درید.

ناقص‌سازی جنسی زنان یا به اصطلاح "ختنه" آنها، در استان‌های خوزستان، لرستان و بیش از همه کردستان نیز معمول است. پیامدهای جسمی و روحی این رسم غیرانسانی بر قربانیان آن، ابعاد گسترده‌ای دارد.

ناقص‌سازی جنسی زنان یا به اصطلاح "ختنه" آنها، رسمی است که در میان گروهی از اعراب و به ویژه مسلمانان ساکن شمال آفریقا رایج است. طبق آمار سازمان ملل در سال ۲۰۰۳، ۹۷ درصد زنان متاهل مصری ختنه شده بودند. ختنه دختران در برخی نواحی جنوبی و غربی ایران نیز متداول است. بنیاد جمعیت سازمان ملل خواستار تعهد جدی‌تر دولت‌ها برای سرمایه‌گذاری و اجرای برنامه‌هایی برای توقف و پیشگیری از ختنه دختران شده، زیرا طبق آمار هنوز هم به طور سالانه، سه میلیون دختر در معرض خطر ختنه قرار دارند. سازمان ملل، نهادهای مدافع حقوق بشر و حقوق زنان، سالهاست که برای توقف چنین رسمی در جوامع افریقایی، عربی و اسلامی تلاش می‌کنند. در چند کشور افریقایی از جمله مصر، قوانینی علیه ختنه زنان تصویب شده‌اند. در ایران هنوز انجام این سنت به طور رسمی تایید نمی‌شود و دولت نیز تاکنون اقدامی برای جلوگیری از آن انجام نداده است.

اهل تسنن و ختنه دختران

گزارش‌های مربوط به ختنه دختران در ایران، از جنوب و غرب کشور می‌رسند. مثله کردن اندام جنسی دختران به نام ختنه، در استان‌های خوزستان، لرستان و بیش از همه کردستان معمول است. هرمزگان و بنادر گنگ و جاسک از جمله شهرهای جنوبی ایران هستند که در آنها ختنه دختران یک رسم است. گفته می‌شود این رسم در مناطق جنوبی ایران از طریق رفت و آمد دریایی به هند و سومالی وارد کشور شده است.

در غرب، ختنه زنان در آذربایجان، اورامانات، بانه، نوسود، پاوه، پیرانشهر و حتی اطراف ارومیه در موارد متعدد به چشم می‌خورد. پروین ذبیحی یکی از فعالان حقوق زن در مریوان که کتابی در باره ختنه زنان در کردستان عراق را نیز ترجمه کرده، در گفتگوبا دویچه‌وله به ریشه‌های مذهبی در این زمینه اشاره می‌کند. او می‌گوید که برای بسیاری در این مناطق، ختنه یک فریضه مذهبی است و این در میان سنی مذهب‌ها و شافعی مذهب‌ها، سنتی اسلامی تلقی می‌شود. پروین ذبیحی تاکید می‌کند که نمونه‌ها ابدا تک و توک نبوده و فراگیرند: "یکی از دوستان من در بوکان معلم است. در یک کلاس ۴۰ نفری، ۳۸ نفر بومی بوده‌اند و دو نفر دیگر غیربومی. از میان غیربومی‌ها، ۳۶ نفر ختنه شده بودند. در پاوه آمار صد در صد بوده و الان کمی کند شده است. ما به روستای کم جمعیتی رفتیم که ۴۸ زن در آنجا از سه نسل مختلف ختنه شده بودند."

ضامن پاکدامنی دختر

این پیرزن‌ها و ماماهای محلی هستند که دختران را ختنه می‌کنند. کسانی که هیچ سواد و فرهنگ بهداشتی ندارند و با چاقو یا تیغی بسیار کثیف، تنها با مالیدن کمی خاکستر به

تیغ و بدن دختربچه‌ها، اقدام به بریدن کلیتوریس آنها می‌کنند. سن رایج ختنه دختران در کردستان، چهار تا شش سال است. پروین ذبیحی می‌گوید: " اعتقاد مردم این است که به این ترتیب دختر پاک می‌ماند و دوست پسر نمی‌گیرد. دنبال اطلاعات جنسی نمی‌رود و بعد از ازدواج هم به شوهرش وفادار می‌ماند. می‌گویند اگر دختر را ختنه کنیم، از شیطنت جنسی بدور می‌ماند."

پیامدهای روحی و جسمی

بریدن کلیتوریس دختران، عوارض جسمی زیادی دارد. ابتلا به عفونت‌های واژن و رحم، نازایی، دردهای شدید هنگام قاعدگی یا کیست واژن و رحم و بطور کلی درد‌های موضعی، بیشتر دختران و زنانی را که ختنه شده‌اند رنج می‌دهد. با ختنه، حس جنسی زنان از میان می‌رود و رابطه جنسی نیز دردناک می‌شود. پروین ذبیحی اما به پیامدهای روحی این مثله سازی بیشتر تاکید دارد و می‌گوید این جنبه، عموما در بحث‌ها در سایه قرار می‌گیرد. او به سندرم بی اعتمادی و اضطراب در میان دختران کوچکی اشاره می‌کند که خانواده‌هایشان ناگهان آنها را به زیر تیغ بیگانه‌ای سالخورده فرستاده‌اند.

تداوم کور سنت

اما با وجود همه این پیامدها، خود زنان هم در تداوم سنت مثله سازی اندام جنسی دختران نقشی عمده ایفا می‌کنند. چرایی این پارادوکس از نظر پروین ذبیحی چنین است: " مادرها خودشان طرفدار شدید ختنه دختر هستند. پدرانی دیده‌ایم که گله کرده‌اند که همسرشان بدون خبر، دختر را ختنه کرده است. مقاومت در برابر ختنه میان زنان نیز کم است. البته در منطقه اورامانات، والدین تحصیلکرده دیگر دختران خود را ختنه نمی‌کنند، اما موردی هم بوده که دختری لیسانسیه رفته خودش راختنه کرده. علت این است که ختنه دختر، رسم و سنت است. دختر ختنه نشده خود را تحقیر شده حس می‌کند و برای هم سویی با همه، خود را موظف به ختنه شدن می‌داند."

پروین ذبیحی در ادامه از رسم ختنه نمادین دختران در کردستان نیز سخن می‌گوید: " اینها چاقو را از یقه دختر پایین می‌اندازند. چاقو سر خورده و از پایین دامن دختر پایین می‌لغزد. خانواده‌ها می‌گویند خوب! حالا دخترمان ختنه شد. رسم دیگری هم هست به نام چهل تیغ. روی سینه و شکم دخترها چهل مرتبه تیغ می‌کشند و معتقدند این کار، اعصاب جنسی را کور می‌کند."

علیه ختنه دختران

پروین ذبیحی از دختران کردی سخن می‌گوید که در تهران و شهرهای دیگر ایران به دانشگاه رفته‌ و پایان نامه‌های تحصیلی خود را در مورد ختنه نوشته‌اند. این دختران مایلند تشکلی در کردستان علیه ختنه زنان به راه بیندازند اما تا کنون مجوزی به آنها داده نشده است.

ذبیحی در پایان یادآور می‌شود که به دلیل رنگ و بوی مذهبی رسم ختنه دختران در کردستان، تنها از طریق فتوای مراجع مذهبی و آموزش مستمر در خانواده‌ها، مدارس و اجتماع است که می‌توان به برچیده شدن چنین سنتی امیدوار بود.

منبع:ميهندخت مصباح

۱۳۸۷ آذر ۲۰, چهارشنبه

معرفی کتابی از زنده یاد علی اکبر سعیدی سیرجانی


فرشته تيفوری

سيمای دو زن عنوان کتابی است به قطع ۲۴ در ۱۷ سانتيمتر، در ۱۹۵ صفحه به کوشش استاد سعيدی سيرجانی. کتاب دوبار در سال ۱۳۶۷ توسط نشر نو در تهران به چاپ رسيده است و شايد چاپ‏های ديگری از آن نيز عرضه شده باشد. چاپ دوم آن که موضوع معرفی امروز ماست، با جلد سخت، يعنی مقوايی است به رنگ قهوه‏ای که بر روی آن عنوان و نام مؤلف به خط زيبايی نگاشته شده است.

علی اکبر سعيدی سيرجانی به سال ۱۳۱۰ متولد شد و در سال ۱۳۷۳( در سلسله قتل های زنجیره ای ) با اين جهان وداع گفت. با مرگ او ادب ايران يکی از بزرگترين پژوهشگران خود را از دست داد. آقای احسان يارشاطر درباره‏ی او گفته است: «چيزی از سحر در خود داشت» و در سوگ وی نگاشته است: «سعيدی سيرجانی، استاد آزاده و نويسنده‏ی توانا و دانشمند کوشا را من در کار دانشنامه‏ی ايرانيکا به درستی شناختم و چون شناختم، فريفته‏ی صفات انسانی و خصايل اخلاقی و فکری او شدم».

سعيدی سيرجانی نويسنده، شاعر، پژوهشگر و اديب بود و در همه‏ی اين رشته‏ها چيرگی داشت. او مدتی در دانشگاه کلمبيا به تدريس ادبيات فارسی اشتغال داشت و در تدوين دانشنامه‏ی ايرانيکا همکاری کرد. از او آثاری باقی مانده است که از آن جمله: شيخ صنعان، ضَحاک ماردوش، سيمای دو زن و بيچاره اسفنديار می‏باشد.

در کتاب «سيمای دو زن» که سعيدی آن را به دختران ميهنش تقديم نموده است، دو شخصيت از داستان‏های کهن را که يکی ليلی و ديگری شيرين است، در مقابل يکديگر قرار داده، محيط زندگی، خلقيات مردم زمان، صفات، عادات و کارهای اين دو زن را مقايسه می‏کند، در عين اين که به تفسير و تحليل اين دو اثر نظامی می‏پردازد.

می‏نويسد: «هر دو داستان (يعنی ليلی و مجنون و خسرو و شيرين)، شرح دلدادگی است و جفای فلکی که با دلدادگان دايم به کين است. ..

عشق ليلی و مجنون از علاقه‏ی معصومانه‏ی دو کودک مکتبی سرچشمه می‏گيرد... ظاهراً در مراحل خردسالی. دو کودک که لابد فاصله‏ای تا مرز بلوغ دارند، همدرس‏اند و کار همدرسی به همدلی می‏کشد و محبت معصومانه‏ای از آن جنس که ميان اطفال يک خانواده يا محله معمول است.

وضع آشنايی خسرو و شيرين به خلاف اين است. خسروپرويز، جوان بالغ مغروری است، در آستانه‏ی تصدی مقام پرمشغله‏ی سلطنت و شيرين دختر تربيت شده‏ی طنازی است، آشنا به رموز دلبری و با خبر از موقعيت اجتماعی و شرايط سنی خويش. دختری که قرار است در آينده‏ای نزديک به جای عمه‏ی خود (مهين بانو) بر مسند حکمرانی ارمنستان تکيه زند و سرنوشت مردان و زنان آن سرزمين را در دست کفايت خويش گيرد. دختر جوان اهل شکار و ورزش و گردش است، نه زندانی حرمسرا.

ليلی پرورده‏ی جامعه‏ای است که دلبستگی و تعلق خاطر را مقدمه‏ی انحرافی می‏پندارد که نتيجه‏اش سقوطی حتمی است... در محيطی چنين، يک لبخند کودکانه ممکن است تبديل به داغ ننگی شود، بر جبين حيثيت افراد خانواده و حتی قبيله. همه‏ی مردم – از کودکان خردسال مکتبی گرفته تا پيران سالخورده‏ی قبيله – مراقب جزئيات رفتار يک ديگرند. نخستين لبخند محبت ليلی و مجنونِ اندک سال، در فضای محدود مکتب خانه، نه از چشم تيزبين ملای ترکه به دستِ مکتب پوشيده می‏مانَد و نه از نظر کنجکاو بچه‏های همدرس و هم مکتبی.

اما در ديار شيرين، منعی بر مصاحبت و معاشرت مرد و زن نيست. پسران و دختران با هم می‏نشينند و با هم به گردش و شکار می‏روند و با هم در جشن‏ها شرکت می‏کنند و عجبا که در عين آزادیِ معاشرت، شخصيت دختران، پاسدار عِفاف ايشان است که به جای ترس از پدر و بيم بدگويان، محتسبی در درون خود دارند و حرمتی برای خويشتن قايلند.

در ديار شيرين مردم چنان گرم کار خويشتن‏اند و مشاغل روزانه که نه از ورود نامنتظر وليعهد شاه ايران به سرزمين خود باخبر می‏شوند و نه پروای سرگذشت عشق شيرين و پرويز دارند.... دختری سرشناس (يعنی شيرين) يکه و تنها بر پشت اسب می‏نشيند و بی‏هيچ ملازم و پاسداری از ناف ارمنستان تا قلب تيسفون می‏تازد...

اما وضع ليلی چنين نيست که محکوم محيط حرمسرايی تازيان است و جرايمش بسيار: يکی اين که زن به دنيا آمده است و چون زن است، از هر اختيار و انتخابی محروم است. گناه ديگرش زيبايی است. در نظام پدرسالاریِ قبيله، مرگ و زندگی او در قبضه‏ی استبداد مردی است به نام پدر که نه از عوالم دلدادگی خبر دارد و نه به خواسته‏ی دخترش وقعی می‏نهد که چون از تعلق خاطر قيس و دخترش باخبر می‏شود، دخترک بی‏گناه را از مکتب باز می‏گيرد و در حصار خانه زندانی می‏کند.

ميان رفتار مهين بانو (عمه‏ی شيرين) با شيرين عاشق شده‏ی سر در پی معشوق نهاده و رفتار پدر ليلی با دختربچه‏ی معصومی که در عوالم خردسالی نگاهش به چشمان لبريز از تمنای مجنون افتاده است، تفاوتی آشکار است. و در اين رهگذر، نه اين را می‏توان ملامت کرد و نه آن را، که هر يک پرورده‏ی جامعه‏ی خويش‏اند و طرز برخوردشان با مسايل، نتيجه‏ی ناگزير محيط زندگی و سُننِ قومی‏شان.»

و نظامی را با اين کلمات ستوده که: «از شرايط داستان پردازی، طبيعی بودن صحنه‏ها و حرکات قهرمانان است و هماهنگی اجزای داستان. و نظامی در رعايت اين شرطِ ظريف هنرنمايی کرده است.»

اين مقايسه تا آغاز داستان خسرو و شيرين ادامه می‏يابد. در اين داستان که متعاقب آن به داستان ليلی و مجنون پرداخته است، سعيدی اشعار نظامی را با توضيحات خويش به هم آميخته، محيطی گرم و دلچسب برای خواننده آفريده است.