۱۳۸۷ بهمن ۵, شنبه

بوسه های ربوده شده: انقلاب جنسی ایران

چند سال پیش، در پی تلاشی برای تغییر آداب و رسوم جنسی در جمهوری اسلامی ایران، یک خانم جوان مردم شناس ایرانی - آمریکایی به نام پردیس مهدوی، راهی وزارت آموزش و پرورش در تهران شد تا بتواند درباره برنامه های درسی مرتبط با جنس های مختلف، در نظام آموزشی ایران تحقیق کند. از قضا یک نفر دیگر هم آن جا بود، خانمی مسن تر به نام خانم ایرامی، که از سر تا پا خود را با محافظه کارترین نوع حجاب اسلامی پوشانده بود: یک چادر سیاه که با دندان آن را به صورت گرفته بود و در نتیجه نیمی از چهره اش پوشیده بود....

زیر چادر، روسری دیگری شنل مانند، به سر داشت و یک مانتوی بلند هم پوشیده بود. آن چه خانم ایرامی بر تن داشت، پوشش سازمانی وفاداران جمهوری اسلامی بود، همان تفکر سنتی و به لحاظ جنسی پیوریتن،(خشکه مقدس) و نماینده طبقه ای از نسل مسن تر که پردیس مهدوی در حال تحقیق درباره آنان بود. طبقه مورد تحقیق وی محدود می شد به جوان تهرانی، که آزادی جنسی نداشتند و شمارشان هم افزایش یافته بود.

اما خانم ایرامی،(با همان حجاب سنگین و سنتی) برای ماموریتی دیگر به وزارت آموزش و پرورش پا گذاشته بود که با موضوع مورد بحث پردیس مهدوی، نقطه اشتراک هم داشت. خانم ایرامی، درباره موضوعاتی چون سلامتی و بهداشت، سن بلوغ و روابط (جنسی) در دبیرستان های تهران تدریس کرده بود و آمده بود به وزیر آموزش و پرورش بگوید که چقدر از این که نوجوانان در کلاس های درسی او با او درباره مسائل جنسی خود آزادانه و صادقانه با او سخن نمی گویند، ناراحت و افسرده است. در کشوری (ایران) که روابط جنسی با چند تن تا پیش از ازدواج رسمی رو به افزایش است ولی به لحاظ فرهنگی کماکان یک تابو به حساب می آید و طبق قانون مجازات اسلامی قابل کیفر است، این که کسی بخواهد با خانمی که سر تا پا با حجاب اسلامی خود را پوشانده، راحت باشد و با او رابطه راحتی داشته و حتی درد دل کند و یا توصیه بخواهد. حتی پردیس مهدوی هم از این که این خانم پوشیده با حجاب لاک های ناخن وی - که ظاهر شدن با آن در مجامع عمومی در ایران ممنوع است - را ببیند، احساس ناراحتی می کرد و سعی می کرد آن را بپوشاند. ولی به هر حال، خانم ایرامی نمی توانست درک کند که چرا شاگردانش دربرابر او یا کم می گویند و یا این که چرا هیچ نمی گویند. این خانم سرتا پا پوشیده از حجاب به خانم مهدوی می گوید:"نمی توانم آن ها (شاگردانش) را راضی کنم با من حرف بزنند اما من می دانم آن ها چه ها می کنند و یا چه ها نمی کنند، خیلی (این نوجوانان) سخت شده اند. من خودم مادر یک دختر نوجوان بوده ام و می دانم که بسیاری از این ها (دختران نوجوان) روابط جنسی دارند اما راه درست آن را بلد نیستند. من نمی توانم کاری کنم که درباره این موضوع با من صحبت کنند."

معلوم شد که خانم ایرامی هم تولید همان نظام دراماتیک نسلی است که وجهه ایرانی ها در مقابل سکس و رابطه جنسی را عوض کرد. یک مسلمان محافظه کار، که چند سال پیشتر از آشنایی با پردییس مهدوی، خیلی هم همدردی نمی کرده آن هم در حالی که فهمید پسر خودش، همجنس باز است. شوهرش، پسر را ازخانه بیرون می اندازد. باز هم خیلی همدردی نمی کرد زمانی که فهمید دخترشان که هنوز دختر است و ازدواج نکرده، دوست پسر دارد و خانم ایرامی سیلی به گوش او می نوازد و او را فاحشه خطاب می کند. دخترش همان روز خانه را ترک می کند و هیچ گاه باز نمی گردد. در نتیجه خانواده ایرامی هر دو فرزند خود را به دلیل این که نخواستند رفتار نرمال جنسی که نه تنها جهانی شده که حتی در برخی جوامع ایرانی هم پذیرفته شده را بپذیرند، از دست دادند. یک سال بعد، همسر خانم ایرامی زندگی را وداع می گوید و او را با سیلی از حسرت، تنها می گذارد. (او)همان زمان تصمیم گرفت خود را وقف آموزش جنسی و اصلاح ساختار آموزشی آن کند، نه تنها به عنوان معلم که به عنوان عضوی از یک جنبش تغییر ساختار در وزارت آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران.

داستانی که به آن اشاره شد، بخشی از مجموعه ای از مباحث است که پردیس مهدوی در کتاب خود با عنوان:"طغیان احساسات(شهوانی)، انقلاب جنسی ایران"، به تصویر کشیده است.داستان خانم ایرامی، فقط فشرده ای است از جامعه ای که در حال تحول است آن هم از زمانی که سی سال پیش، جامعه (ایرانی) تصمیمی ناگهانی گرفت و درباره این مساله میان سنت و مدرنیته، سنت را ترجیح داد، حتی اگر بهای این تصمیم، پوچی، سرکوب و از دست دادن باشد. امروزه جوانان ایرانی به ویژه آن دسته از قشر متوسط و بالای جامعه، حاضر به قبول این روش نیستند و نسل قدیم ترجیح می دهد دنباله روی انتخاب نسل جدید باشد. آنچه در کار مهدوی (کتاب پردیس مهدوی) چشمگیر و نقطه مرکزی است، توجه به مسائل بهداشتی و تندرستی (جنسی) میان نسل ها و میان رفتارهای پذیرفته شده و رد شده است به همان اندازه که به واکنش جامعه به ابتکارهای آموزشی، توجه می کند.

در کشوری که حتی ساده ترین قرار میان دختر و پسر غیرقانونی است، جوامع خصوصی زیادی شکل گرفته تا جوانان تهرانی که خواهان ارتباط با جنس مخالف هستند، در آن ظاهر شوند. به نوشته پردیس مهدوی(نویسنده کتاب) حتی وی شاهد این بوده که در یک مهمانی یا پارتی، که توسط دختر یک روحانی و در حالی که والدینش بیرون از شهر بودند ترتیب داده شده بود، آن مهمانی کوچک به یک مجلس عیش بزرگ تبدیل شده است. مهمانی های کوچکتر هم گهگاه به محلی برای سکس گروهی تبدیل می شود. به رغم این که به وفور نیروهای پلیس در خیابان های ایران دیده می شود، جوانان به دنبال کسی می گردند که با او سکس داشته باشند حالا ممکن است در ترافیک باشد که شماره خود را به ماشین بغل دستی می دهند و یا این که به محلات پایین شهر می روند به این امید که کسی را پیدا کرده و با او رابطه جنسی برقرار کنند، آن هم در محلی که کسی آن ها را نمی شناسد و ممکن است دیگر هم با طرف روبرو نشوند. جرم زنا برای زنان در ایران، مجازات سنگسار را در پی دارد اما نیمی از زنان ازدواج کرده ای که مهدوی در کتاب خود با آن ها صبحت کرده، به شوهران خود وفادار نیستند و برای بسیاری از آنها، داشتن عشق نامشروع (غیر از همسر) یک سرگرمی متداول است. تحقیق مهدوی نشان می دهد به رغم این که حجاب و پوشاندن سر و بخش هایی از بدن در ایران اجباری است، زنان به شدت به مد علاقه نشان می دهند.(زنان در ایران) آرایش چند لایه و غلیظ می کنند و سعی می کنند حجاب را تا جایی که می شود سکسی کنند، چیزی مانند آنچه زنان غربی در تابستان به دنبال این نوع پوشش هستند.

در حالی که این تصویر از جامعه جنسی ایران در سطح شاید شوک آور باشد، برای خیلی از کسانی که وقایع فرهنگی ایران در یک دهه گذشته را تعقیب می کنند و یا گهگاه راهی ایران می شوند، عادی است. آن چه کمتر شناخته شده، این است که به رغم تمام بی قید و بندی و پیچیدگی در امور سکسی و جنسی، بسیاری از این جوانان ایرانی از نوعی فقدان آموزش جنسی رنج می برند آن هم به عنوان نوعی فرهنگ سازی و نه فقط نوعی قواعد خطر و ریسک و آن چه ممکن است از دست بدهند. از ابراز آمار روش های جلوگیری از بارداری در میان افرادی که مهدوی از آنان تحقیق کرده، صرفنظر شده است. زنانی که از قرص استفاده می کنند، فقط آن را مصرف می کنند بدون این که هیچ اطلاعی از عوارض این قرص ها داشته باشند. کاندوم آن قدر ناخواسته است که حتی کسانی که با مهدوی جزییات رابطه (جنسی) خود را در میان گذاشته اند، از آن نام نمی برند و هیچ کس از این که در داروخانه در حال خرید آن دیده شود، رضایت ندارد. به نوشته خانم مهدوی، جوانان ایرانی تحصیلکرده گفته اند بیماری ایدز از راه آرایشگاه، دندانپزشک و یا برخی از انواع خاص زنان منتقل می شود. در حالی که زنان متمول قدرت این را دارند که سقط جنین کنند - در حالی که غیرقانونی است، بسیار هم شایع است - زنانی که قدرت خرید بالا ندارند، در بازار سیاه قرص ها و یا آمپول هایی (برای سقط جنین) را پیدا می کنند که برای حیوانات است. خانم مهدوی برای این که بداند چقدر ساده می شود این داروها را تهیه کرد، به خیابان ها و محله هایی که این داروها را می فروشند، رفته است. یک فروشنده یک بسته قرص را به او می فروشد بدون این که دستور استفاده از آن را بدهد.

پزشکانی که وی (پردیس مهدوی) با آن ها گفت وگو کرده گفته اند بسیاری از زنان به دلیل استفاده از داروهایی که برای سقط حیوانات هستند، در معرض آسیب و یا نازایی قرار دارند. در ظاهر نظام ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران میان مناقشه ای برای بهداشت عمومی و همچنین تغییر در دنیای روابط جنسی و برخورد مردمی با آن، گرفتار است. اما خبرهای خوبی هم در تحقیق کتاب پردیس مهدوی دیده می شود. در خط اصلی این مساله و افرادی که با این مسائل درگیر هستند، مانند پزشک های ایرانی، پدر و مادرها و مدرسان و موسسات همگی به دنبال نوعی تغییر هستند. برای مثال از سال 2000 به بعد، جمهوری اسلامی موظف کرده همگی زوج هایی که خواهان ازدواج هستند، پیش از ازدواج در کلاس های کنترل خانواده شرکت کرده و گواهی شرکت در این کلاس ها برای ازدواج آن ها ضروری است. یکی از این دوره ها که در یک محله تجاری در مرکز شهر تهران برگزار می شده و خانم مهدوی هم در آن شرکت کرده، به نظر خیلی بدون کیفیت یا حتی مزخرف به نظر می رسد. زنی سر تا پا پوشیده با چادر به دخترهای بی تفاوت و دخترانی که با ناخن لاک زده و آدامسی در دهان نشسته اند، می گوید:"شما باید همیشه آماده برآورده کردن نیازهای جنسی همسر خود باشید. برای مثال اگر همسر شما دارد پای تلویزیون فوتبال نگاه می کند، شما باید استراحت کرده و خود را آماده کنید و یا این که رختخواب خود را برای شب آماده کنید. اگر هم خودتان حوصله تان سر رفت یا خسته شدید، مطمئن باشید که از همسرتان پرسیده اید آیا چیز دیگری هم می خواهد یا نه. یا این که از همسرتان بپرسید آیا همسرتان می خواهد بعدا و پیش از بازنشستگی با شما باشد یا نه.(خواهان رابطه جنسی هست یا نه.)

اما خانم مهدوی در کلاسی دیگر در شمال شهر (تهران) و در زیرزمین یک مرکز خرید نزدیکی بازار تجریش هم شرکت کرده است. در این کلاس مباحثی چون انتقال بیماری مقاربتی، روش های جلوگیری از بارداری، باروری، بهداشت روانی، روابط زناشویی و حتی لذت های جنسی زنان به بحث گذاشته شده است. مدرسان این کلاس،حجاب کمتری بر تن دارند، مانتو و روسری پوشیده اند و به گفته خانم مهدوی، زنانی که در این کلاس ها هستند راحت تر با مدرس درباره روابط جنسی گفت وگو می کنند. در این بخش از کتاب، خانم مهدوی به نسل قدیمی تر جامعه ایرانی نگاه می کند که شروع به کنار گذاشتن مقابله سخت با این مساله کرده اند و بیشتر با نسل جدید همدردی کرده و به دنبال راهنمایی آن ها هستند و نه فقط آن دسته مانند خانم ایرامی که به دلیل فقدان و برای جلوگیری از فقدان بیشتر و کمتر کردن درد از دست دادن، به این تغییر رضایت داده است.

چیزی بزرگ در حال رخ دادن است. یک چرخش در نسل و روندی که نشانه تغییر در جامعه ای است که قوانین اسلامی در آن کمتر تاثیر گذار است. اما حالا به شدت در حال رسوخ به درون جامعه ایرانی است ولی آیا جغرافیای طبقاتی جامعه را به شمال و جنوب تقسیم کرده است؟ و در کشوری که همه چیز آن سیاسی است، چقدر این حرکت می تواند سیاسی باشد؟

خانم مهدوی نمی تواند در آن واحد همه جا باشد و تحقیق او هم الزاما نشاندهنده تمام رفتار جنسی در سرتاسر ایران نیست. بیشتر تحقیق او بر روی طبقه بالا و میانی جامعه جوان ایرانی خواهان رابطه با جنس مخالف متمرکز شده است. این البته شبه فرهنگی است که ارزش تحقیق را دارد، چرا که تهران حدود 14 میلیون جمعیت دارد و الگویی برای دیگر شهرهای ایران به شمار می رود اما مهدوی از محدودیت های تحقیق هم آگاه است. وی در این تحقیق آگاهانه طبقه مرتبط با حاکمیت ایران که در هر شرایطی سعی می کند با هر تغییری کماکان سنتی و محافظه کار بمانند را بیرون گذاشته است. وی البته به طبقات دیگری از جامعه هم در این کتاب می پردازد که ما خیلی با جزییات آن ها آشنا نمی شویم. به نظر مهدوی و با تحقیق از جوانان تهرانی، آنها نه نماینده تغییر هستند که بیشتر طبقه ای هستند که در حال انقلاب هستند، همان حرکتی که به تغییر رژیم منتهی می شود.

با نگاهی نزدیک تر این ادعایی به احتمال زیاد درست است. تا وقتی که نظام جمهوری اسلامی فقط لباس را کنترل می کند و ممنوعیت استفاده از الکل تا پیش از ازدواج، جوانانی که بخواهند نظام را وادار به عقب نشینی از قوانین سخت آن کنند، به راه های سیاسی برای تغییر رژیم روی می آورند که موثرترین راه است. اما چیزی در این میان و درباره این نوع نگرش زائد به نظر می رسد که البته مهدوی هم دقیق تر و عمیق تر به آن اشاره نکرده و ارتباط این حرکت با روند تغییر سیاسی یا چیزی که نشان دهد مثلا این حرکت به نوعی دموکراسی سکولار برای آزادی های بیشتر جنسی باشد، عرضه نکرده است.

آن چه او مستدل و متکی به مدرک (در این کتاب) نشان می دهد، طبقه ای از جوانان نظام اسلامی است که اخلاقیات اسلامی روابط جنسی را رد می کنند و این حس را دارند که باید هر گونه و هر طور که می خواهند با هر کسی که بخواهند و این رابطه جسم آن ها را ارضا کند، به آن برسند و در این راه به این که اعتقاد ان ها به خطر می افتد و یا این که پلیس اخلاقی به نام مبارزه با مد مانع آن ها است و یا این که با پارتی به راه انداختن و سکس داشتن، نمی شود جلوی آن ها را گرفت. برخی از کسانی که خانم مهدوی با آن ها صحبت کرده حتی یک یا دو شب را در سلولی در زندان گذرانده اند، چند نفر از آن ها شلاق خورده اند و یک زوج هم مجبور به ازدواج اجباری با یکدیگر شده اند.(مهدوی البته در کتاب توضیح نداده که پلیس اخلاقی ایران چه مقیاسی برای در نظر گرفتن مجازات آن هایی که به نظر آن ها مجرم هستند دارد.) آیا تصور خانم مهدوی این است که این افراد در صورت پیدا کردن میدان، برای آزادی های دیگر اجتماعی مانند آزادی بیان، آزادی ادیان، اصلاح ساختار زندان ها، دولت منتخب و یا قوه قضاییه مستقل که حقوق فردی افراد را محترم می شمارد هم مبارزه می کنند؟ و در آخر، برای حقوق و آزادی های خود و دیگران؟

در هر جامعه ای، تعداد افرادی که چنین راهی برای مبارزه را انتخاب می کنند و حاضرند در این مبارزه فداکاری کنند، کم است و طبقه ای که خانم مهدوی درباره آن ها تحقیق کرده نباید با این اشتباه گرفته شوند چرا که از پیش این طبقه در راه گرفتن حقوقی هستند که بتوانند از جوانی خود لذت ببرند. اما این فاصله تقریبا هیچ است چرا که نظام جمهوری اسلامی نشان داده که حاضر است با ملت ایران معامله کرده و چشمش را بر روی برخی مسائل ببندد و روسری های سه گوش و کوتاه و یا برخی آزادی ها را مجاز کند در حالی که از سمت دیگر فشاری سنگین تر و شدیدتر بر روند حرکت سیاسی و یا مطبوعات مستقل است. به جای آن خانم مهدوی بیشتر امیدوار است تا بقایای حرکت اصلاحات بیاید و نظام زیردست محمود احمدی نژاد (رییس جمهوری فعلی) را کنار بگذارد، دولتی که فقط پلیس اخلاق برای روابط جنسی و مد را بیشتر کرده است. اما خانم مهدوی از اصلاح طلبانی که بیرون از قدرت هستند نگفته است، یا از به زندان افتادن و شکنجه شدن چندین فعال حقوق زنان که از سال 2006 آغاز شده آن هم به جرم جمع کردن امضا برای کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز در نظام جمهوری اسلامی یاد نکرده است.(این کمپین خواستار اصلاح قوانین برای قوانین مساوی در حوزه ازدواج برای زنان، ارث و طلاق است و می خواهد سن قانونی دختران از نه سال، به 18 سال افزایش یابد و سن قانونی پسران از 15 سال به 18 سال تغییر کند، ضمن این که خواهان تعقیب کیفری برای مجریان قتل های ناموسی است، درخواست می کند حق شهادت زن و مرد در دادگاه مساوی باشد و این که جرایم مرگبار برای زنانی که مرتکب زنا می شوند، متوقف شود.) آن حرکت سیاسی که مهدوی در تهران از آن به عنوان حرکتی که انقلاب جنسی به راه می اندازند یاد می کند، یا به آن می پیوندد یا توسط این حرکت، تسهیل می شود.

در هر حال ممکن است بتوان این گونه دید که هرگونه فشار برای تغییر در دنیای روابط جنسی در ایران را نمی توان به کل کنار گذاشت و به هرحال بخشی از تلاش فعالان حقوق زنان و اصلاح طلبان در مجلس و برخی روحانیون با تفکر بازتر است تا بتوان حقوق زنان در قوانین اسلامی را بهبود بخشید. اما در کتاب خانم مهدوی به نظر می رسد زنانی که وی به آن ها پرداخته، تمامی اوضاع مغشوش تاریخی یا تاریخ بازنوشته شده را به خود اختصاص می دهند. این زنان در نظامی فقهی، با قوانین اسلامی پیش مدرن زندگی می کنند و به سوی دورانی می روند که جنبش زنان در غرب در سال های 1960 برای حقوق خود و یا در سال های 1970 برای موج دوم جنبش زنان – فمینیسم – با همه پیچیدگی های آن، می رفت. مهدوی در کتاب خود می نویسد که برخی زنان ازدواج کرده ساعت ها در روز وقت صرف آرایش یا لباس خود می کنند و بقیه وقت خود در روز را به جست و جوی عاشق می گردند. در جامعه ای که به آن ها آموخته باید شکار شوند و یا این که برده شوهرهایشان باشند، و به مردان این اجازه را می دهد که چهار همسر دائمی قانونی و تا 99 همسر صیغه ای داشته باشند، این کار به نوعی قدرتمندی زنان تعبیر می شود. اما نوعی سترون قاطعانه هم درباره این مساله هست.

زندگی هایی که مهدوی به آن ها می پردازد، در لذت های رفتاری و جستاری غنی است چه به لحاظ شخصی و یا سیاسی و یا حرفه ای. نوعی به هم ریختگی است که در قلب طبقه میانی ایران معاصر حس می شود که ارتباط آن با قوانین بعد از انقلاب است و جهتی که در اقتصاد، فرهنگ و سیاست گرفته است. بیکاری و نرخ آن در میان جوانان به شدت بالاست که باعث می شود جوانان تا زمان ازدواج کماکان نزد والدین خود زندگی کنند. بسیاری از تهرانی ها در سن بیست و چند سالگی، افسرده، به لحاظ جنسی سرکوب شده و درون گرا هستند و بیشتر مانند تین ایجرها یا نوجوانان در شهرهای کوچک آمریکا رفتار می کنند. بیشتر وقت خود را در ماشین صرف می کنند و مواد مخدری که به دستشان می رسد را مصرف می کنند و دنبال سکس (رابطه جنسی) هستند. آیا می توان این را نوعی نشانه برای حرکت سیاسی از بخشی از جامعه دانست که خیلی تمیز و قایل به اخلاق زندگی نمی کند و انرژی خود را صرف چیزی می کند که برای کشورش هیچ استفاده ای ندارد؟

مهدوی البته دنبال چنین مسائلی نرفته است. حتی از افراد مورد تحقیق خود درباره دین هم سوالی نکرده است. آیا جوانان ایرانی این گونه می اندیشند که با درگیر شدن در مسایل جنسی که حاکمیت آن را "غیر اسلامی" می داند، انحصارگرایی دینی حاکمیت را به چالش کشیده اند، یا این که اخلاقیات جنسی در اسلام را به چالش می کشند؟ آیا نمونه های مورد مطالعه کتاب خانم مهدوی، شاهدی بر فرهنگ سکولار هستند یا این که فرصتی پیدا کرده اند با نظام اسلامی که سرشار از قوانین فقهی و شرعی است سرشاخ شوند؟ نبود تحقیق تحلیلی در میان این پرسش ها به وفور دیده می شود و اجازه نمی دهد یافته های پردیس مهدوی در کتاب به نوعی روند و یا حرکت آنالیز شده برای یک حرکت تعبیر شود.

در واقع، آن چه پردیس مهدوی مطالعه طبقاتی و یا جنسی می نامد، بیشتر نوعی طبقه بندی فقیرانه از خاطرات یا یادداشت هایی از پارتی ها و میهمانی ها در ایران است. مهدوی که در کالیفرنیا بزرگ شده و وقت زیادی را صرف تحقیق درباره ایران کرده، خیلی وقت ها خودش را هم در تحقیق وارد می کند و سعی می کند تصاویر را از زاویه دید خودش بررسی کند. در هیچ کجا نمی بینیم که افراد مورد تحقیق او حرکتی غیر از تایید و یا لبخند به پرسش های او داشته باشند.(هیچ کدام مخالف نظر یا فکر او نیستند.) خانم مهدوی خاطرات خود و احساسش از پارتی هایی که در ایران بوده را هم وارد تحقیق کرده و آنها را نوشته است."دوست باهوش و خوشگلم از آمریکا. آشنایی با شما مرا بسیار مشعوف می کند." این جمله را از قول یکی از کسانی که برای او کار و تحقیق می کنند، نوشته است. وی نقل قول هایی نوشته از جمله این که شنیده نه تنها او (پردیس مهدوی) حلال همه مشکلات است و می تواند آنها را حل کند، که یک جا هم در یک سالن آرایش و زیبایی، یک زن از او پرسیده که چرا هنوز ازدواج نکرده است چرا که ممکن است "همه را مال خود کند."(همه مردها جذب او شوند.)

البته خانم مهدوی می نویسد که از جوانان طبقه فقیر هم به اندازه طبقه متوسط و طبقه مرفه تحقیق کرده، اما غیر از پارتی های جوانان و افرادی که مخالف جریان نظام حاکم هستند، چیز دیگری نمی بینیم و یا این که در این پارتی و مهمانی ها، افراد حومه شهر و جوانان آن مناطق، حاضر نیستند. به جای آن، یک جا در کتاب هست که یک خانم جوان از کفش های مهدوی تعریف می کند و او با تمام سخاوت پیشنهاد می کند کفشهایش را با سندل های وارفته او عوض کند و از قول او هم نقل قول می کند:"من تا حالا دختر ثروتمندی مانند شما ندیده ام. راستی واقعا شما کی هستین؟" این گونه تصاویر و نقل قول از خود یا درباره خود، در سرتاسر پنج فصل اول کتاب طغیان احساسی (شهوانی) به چشم می خورد که هم بی هدف است و هم بسیار آماتور. خوشبختانه، وقتی به مسائل بهداشت عمومی و آموزش جنسی می رسیم، مهدوی به درستی کار تحقیقی کرده و نویسنده از جریان کتاب کنار می رود تا خواننده بتواند موارد مطرح شده در کتاب را بررسی و دنبال کند.

و دست آخر، و گذشته از تمامی بررسی ها، هنوز چیزی شگفتی آور درباره این نوع جریان های فرهنگی هست. خیلی سخت نیست که بدانیم چرا مهدوی احساس کرده این نوع جوانان با این نوع نگرش، جریانی سرنوشت ساز را رقم می زنند، حتی اگر از جریان و این که چه حرکتی را سبب می شوند، بی خبر باشیم. نزدیک به سی سال از انقلاب اسلامی ایران گذشته و و ایران حتی به تصویر انقلابی هم نزدیک نشده، دیگر آرزوی انقلابی شدن را کنار بگذاریم. جمعیت ایران دوبرابر شده، شهرهایش مدرن شده اند و شهرهای بیشتری جوانه زده و شکل گرفته اند. دین گرایی سخت و شاق نوعی دمدمی مزاجی دینی به بار آورده، حتی برای افرادی که در خلوت خود، انسان های معتقدی هستند. جوانان ایرانی که پس از انقلاب به دنیا آمده اند، زیر دیواری که رژیم میان مردم و غرب کشیده، تونل مخفی زده اند و هیچ جریان سرکوبگری نتوانسته خواست فطری مردم به مد، زیبایی و یا جریان سکسی (جنسی) که مثل جریان برق می ماند را کم و یا خاموش کند. شاید این داستانی درباره ایران است، آن هم درباره فرهنگ سیاسی و نیز از دست رفتن دین حکومتی. شاید هم (این کتاب) داستانی است از اسلام و بازگشت دوران سرکوب دینی و یا شاید هم فقط داستانی است از فطرت انسانی و چیزهایی که انسان آماده نشده بدون آنها زندگی کند.

*لورا سکور، محقق سال 2008 و 2009 در مرکز دوروثی و لوییس بی کولمان برای استادان و نویسندگان در کتابخانه عمومی نیویورک است.وی مقالات و نقد کتاب های زیادی درباره ایران در نشریات معتبر امریکا منتشر کرده است.

ترجمه از انگلیسی:کارمیارتوانمند

لورا سیکور, مجله نیشن, 15/12/2008.

http://www.irandarjahan.net/spip.php?article652#/spip.php?page=newspaper&id_mot=306

۱۳۸۷ بهمن ۳, پنجشنبه

نگاهي به موج جديد طرح امنيت اجتماعي در تهران

سه شنبه ، 1 بهمن 1387 ، 17:15

زنان تهراني در زمستان بايد چه لباسي بپوشند؟

ساعت 6 عصر از سر كار بر ميگردم .زمستان است و هوا زود تاريك مي شود. همسرم نيز همزمان با من ميرسد. من 4 صبح سر كار ميروم و همسرم 30/7 صبح. طبيعي ست كه هردو خسته ايم و بي رمق ... از نگاهش مي فهمم كه مي خواهد چيزي بگويد. صبر مي كنم تا خودش سر حرف را باز كند. بعد از نوشيدن چاي بالاخره به حرف مي آيد:

- من بايد برم بيرون ..زود برميگردم ...
و من مي فهمم كه اتفاق بدي رخ داده است. نيازي نيست عنوان كند. از فركانس هايش مي فهمم .
- چيزي شده ؟
و نگاهش مي كنم
- فرحناز رو چهار راه ولي عصر گرفتن.
- كي ؟ براي چي ؟
- گشت ارشاد گرفتدش.
برايم قابل درك نيست. فرحناز از دوستان صميمي ماست. 39 ساله است . متاهل و داراي پسر بچه 9 ساله باهوشي به نام امير حسين. شوهرش نيز 3 روز است براي ماموريت اداري به شهرستان رفته است. شمالي ست و در تهران جز ما كسي را ندارد.
فرحنازتيپي نيست كه گشت ارشاد او را جلب كند. اين را بخوبي ميدانم . زنگ موبايل بصدا مي آيد. فرحناز است. اطلاع مي دهد كه آنها را به پايگاه خيابان وزرا مي برند. همسرم براي فرحناز، دمپايي، مانتو، چادر و مقنعه برميدارد. زنگ ميزنم به تاكسي تلفني . سريع مي آيد و حركت مي كنيم. غروب تهران با ترافيك اش وقتي كه كار داري ملال آور است.
به مركز امنيت اجتماعي و اخلاقي واقع در خيابان وزرا ميرسيم. و داخل مي شويم.
سالن بزرگي ست كه مملو از جمعيت است وبر در و ديوار كتبيه هاي محرم را نصب كرده اند. و جمله اي براي تاكيد بر امر به معروف و نهي از منكر كه اين روزها دستاويز اين جماعت شده است. در بزرگي در روبرو قرار دارد و پيشخوان چوبي بزرگي كه دو سرباز و يك لباس شخصي پشت آن نشسته اند. وسط پيشخوان با ميله اي فلزي به دو قسمت تقسيم شده است كه سمت راست اطلاعات خواهراني ست كه جلب شده اند و سمت چپ به برادران تعلق دارد. سمت چپ پيشخوان نيز دري كوچكتر قرار دارد كه سربازي جلوي آن نشسته است.
برخوردهاي مسئولين به شدت توهين آميز و مشمئز كننده است.

http://www.sharemation.com/khooshehayeazadi/5.jpg

به سمت اطلاعات خواهران ميرويم و اسم و نام خانوادگي فرحناز را مي گوئيم. سرباز به ليست بلند بالايي كه در دست دارد نگاهي مي اندازد و عنوان مي كند كه هنوز آنها را نياورده اند. روي صندلي انتظار در كنار جمعيت كثيري كه اكثر آنها خانم هستند مي نشينيم. برخي عصباني اند و در حال اعتراض ، برخي به آرامي مي گريند وبرخي با تلفن هاي همراهشان مشغولند. با كساني كه دور و برمان نشسته اند صحبت مي كنم تا علت مراجعه شان را جويا شوم . خانم ((م)) دبير است و دختر 17 ساله اش را گرفته اند . خودش هم نمي داند چرا. چون دخترش مانتوي كوتاه هم نپوشيده است و از كلاس كنكور كه خارج شده او را گرفته اند.
آقاي ((ف)) جواني ست 28 ساله كه دو هفته است از كلن به ايران آمده و همسرش را گرفته اند. و با لحني عصباني مي گويد : دوهفته ست اومدم ايران .. ديگه نميام .
باز خوردها ي افرادي كه منتظرند متفاوت است. برخي بطور علني طراح سيستم امنيت اجتماعي و اخلاقي را لعن و نفرين مي كنند و برخي سكوت را ترجيح مي دهند.
اما آنچه كه برايم بسيار جالب است مردي ست 36 ساله كه براي آزادي مادرش كه 67 ساله است به اين مركز آمده.
با هم بيرون از سالن مي رويم ودر پياده رو سيگاري مي گيرانيم. مرد عنوان مي كند كه پدرش در قيد حيات نيست و او از مادرش نگهداري مي كند. از او سوال مي كنم كه پوشش مادر 67 ساله اش چه بوده است؟ و او مي گويد: پالتو پوشيده بود با چكمه. چون برف مي اومد. تازه مادرم حاجيه خانم هم هست و دو بار مشرف شده . من نميدونم اين كارها يعني چه؟ مادرم كه دختر 14 ساله نيست....
سعي مي كنم آرامش كنم و مي گذارم تمام حرف هايش را بزند تا سبك شود.

در حالي كه ساعت 10 شب است به داخل سالن انتظار برمي گرديم. همه نگرانند از اين همه تاخير. مگر از چهار راه ولي عصر تا خيابان وزرا چقدر راه است؟
همسرم با تمام خانم هايي كه در انتظارند دوست شده است و آنها را دلداري مي دهد. بالاخره ماشين گشت ارشاد از راه مي رسد.
يك مامور زن ليست جديد را بعد از دقايقي مي آورد. اسم فرحناز هم جزو ليست است. دمپايي ،چادر، مقنعه و روپوش را تحويل پذيرش مي دهيم . بعد از دقايقي با فاصله همه آزاد مي شوند. فرحناز هم در حالي كه ارشاد شده با چادري كه روي سرش لخ لخ مي زند و برايش كوتاه است بيرون مي آيد. بشدت عصباني ست و معلوم است بدجور ارشاد شده است. ... كارت شناسايي مان را تحويل مي دهيم و مشخصاتمان بعنوان ضامن ثبت مي شود. اينك فرحناز آزاد است. چادر بر سر و دمپايي به پا ارشاد شده است.
خانم 67 ساله هم مي آيد. مادربزرگي فلفل نمكي ست مثل همه مادر بزرگ ها كه در قصه ها خوانده ايم . با لبخندي بر لب از روي شرم و حيايي زنانه.
باتفاق فرحناز و همسرم بيرون مي آئيم. دم در مكان مناسبي ست براي كساني كه با ماشين مسافركشي مي كنند. دربست ماشين مي گيريم و مي گذاريم فرحناز حرف بزند.
- داشتم از چهار راه ولي عصر رد ميشدم برم خونه ، دختره جلوي گشت ارشاد صدام كرد. گفت برو بشين تو ماشين. هرچي گفتم مگه من چيكار كردم ؟ جوابمو نداد. يكي شون داخل ماشين بود. ازش پرسيدم راست ميگن شما رو از بين دختر فراري ها انتخاب ميكنن؟ گفت : نه ... كي گفته؟ گفتم : راست ميگن بخاطر هر يه نفري كه تحويل ميدين 5000 تومن ميگيرين؟ گفت : اينا شايعه ست. گفتم : حالا با ما چيكار ميكنن؟ گفت : به خونواده تون زنگ بزنين ،براتون دمپايي و روپوش و چادر و مقنعه بيارن. بار اول تعهد ميدين. بار دوم ميرين دادگاه و جريمه نقدي داره و بار سوم حبس داره. گفتم: اگه كسي ،تو تهران آشنا نداشته باشه چي ؟
گفت: اينقدر بايد بموني كه يه نفر بياد و ضمانتت رو بكنه.
فرحناز شرح داد كه چكمه اش را كه براي زمستان به قيمت 75000 تومان خريده بود را از او گرفته اند. همچنين پالتوهاي گران قيمتي كه بر تن ارشاد شوندگان بوده را نيز ضبط كرده اند. اكثر خانم ها را نيز بخاطر پالتوي كوتاه و چكمه جلب كرده اند و علت تاخير هم اين بوده كه دستور داشتند ماشين پر شود و بعد حركت كنند. يك عكس تمام قد با شماره نيز از آنها گرفته اند و به همراه تعهد نامه ضميمه پرونده كرده اند.
از فرحناز درباره ديگران جويا مي شوم. مي گويد: دختر 17 ساله اي را در حين جدا شدن از دوستانش بخاطر دست دادن با پسري جلب كردند. و بقيه را بخاطر پوشش نامناسب.
راننده ماشين نيز به حرف مي آيد و از قول خودش مي گويد:
- من كارگر يه كارخونه بودم . تعديل نيرو شد و مارو اخراج كردن. با همين پيكان كار مي كنم و آ‍ژانس ها هم بخاطر اين كه ماشينم پيكانه و مدلش پائينه قبولم نمي كنن. هر شب اينجام و خودم هم دارم افسرده ميشم. نمي دونين چه آدم هاي باشخصيت و خونواده داري رو مي گيرن ميارن اينجا. از خودم بدم اومده.
به خانه فرحناز مي رسيم واو پياده مي شود. دغدغه امير حسين را دارد كه تنهاست. و من و همسرم به سمت خانه حركت مي كنيم.
تهران ، درشبي سرد و زمستاني ، آرام خوابيده است. و شايد نمي داند زير پوستش چه اتفاقاتي رخ مي دهد.
به خيابان هاي خلوت نگاه مي كنم و ياد حرف محمود احمدي نژاد در روزهاي اوليه كانديداتوري اش مي افتم كه گفته بود كار ما اين نيست كه يك پسر و دختر را بخاطر آرايش مو و لباسش بگيريم. ....و فكر مي كنم مردمي كه اين همه مشكل مالي و اقتصادي دارند، حد اقل كاري كه مي شود برايشان كرد ، اين است كه سر به سرشان نگذاشت.
مي انديشم كه با ديدن پليس كه حافظ امنيت و ناموس مردم بايد باشد ، چقدر چندشم مي شود. به اشك هاي مادري مي انديشم كه نگران دختر 17 ساله اش بود كه مبادا بلايي سرش بياورند.
به ايران، تهران، وضعيت زن ايراني و حقوق بشر مي انديشم.
به خانه ميرسيم. ساعت 30/11 شب است. و من ميروم تا بخوابم. چون ساعت 4 صبح بايد بيدار شوم. و با خود فكر مي كنم :
زنان تهراني در زمستان بايد چه لباسي بپوشند؟


محمد حسن يوسف پورسيفي
دكتراي فلسفه علوم رسانه
تهران - ديماه 1387

http://www.hrairan.org/index.php?option=com_content&view=article&id=355:111&catid=26:107&Itemid=161

۱۳۸۷ بهمن ۲, چهارشنبه

جایزه سیمون دوبووار برای کمپین را سیمین بهبهانی دریافت کرد

تغییر برای برابری - براساس اخبار رسیده از پاریس مراسم اهدای جایزه سیمون دوبووار امروز 21 ژلنویه 2009 در پاریس کافه بسیار عالی برگزار شد.



در این مراسم سیمین یهبهانی شاعر بزرگ ایران و حامی جنبش زنان شرکت داشت و جایزه سیمون دوبووار را ار سوی اعضای کمپین یک میلیون امضا دریافت کرد.



دراین مراسم همچنین ژولیا کریستوا ، دختر خوانده سیمون دوبووار، وزیر فرهنگ فرانسه ، رئیس اتحادیه بین المللی حقوق زنان قرانسه و ...حضور داشتند و سخناانی ایراد کردند.

اعضای کمپین پاریس در این مراسم بیانیه کمپین یک میلیون امضا را که به فرانسه ترجمه کرده بودند درمیان حضار پخش کردند و از همه اعضای هیئت ژوری و وزیر فرهنگ فرانسه امضای حمایتی کمپین را گرفتند. مشروح این گزارش و تصاویر دیگر به زودی منتشر می شود .

تصاویر ارائه شده از این مراسم را آقای حمید حمیدی که در مراسم بودند برای سایت تغییر برای برابری ارسال کرده اند که سپاسگزار ایشان هستیم.