۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

مشروح سخنان منیره برادران به همراه پرسش و پاسخ


سرکوب چاره ساز رژیم واقع نشد

پیش از وارد شدن به بحث، ابتدا می خواهم نظر خودم را در رابطه با جنبش سبز، که عنوان این نشست است، روشن کنم. من خودم را در این جنبش اعتراضی شریک می دانم، ولی دوست دارم که این سبز خود را به یک فکر، فکری که هنوز از اسلام بعنوان ایدئولوژی فاصله نگرفته، محدود نکند. و دلم می خواهد که که این جنبش اعتراضی، در مقابل بیماری دروغ و بی اخلاقی حاکمان، فرهنگ بدیل خویش را تقویت کند.

بحث امشب من بر سر فشارهائی است که جنبش اعتراضی با آن درگیر بوده و هست. همه ما شاهد بودیم که حکومت با چه خشونتی به سرکوب حرکت اعتراضی پرداخت: بازداشتهای جمعی، ضرب و شتم مردم در خیابان، دانشگاه ها و بازداشتگاه ها، اعمال شکنجه در زندانها، تجاوز، قتل، اعترافات اجباری، دادگاه های نمایشی و همچنین کنترل ارتباطات مردم با یکدیگر، ایجاد مانع در اطلاع رسانی و غیره.

این اعمال جنایت آمیز چه تاثیراتی بر جنبش داشته اند؟ تا چه حد بازدارنده بودند؟

فشارهائی که در چهار ماه گذشته برای به سکوت واداشتن اعتراضات مردم صورت گرفت، نقض کامل حقوق بشر و مصداق جنایت هستند. حکومت جمهوری اسلامی حرکت اعتراضی باشکوه مردم را با خشن ترین شکل پاسخ داد. تظاهرات صلح آمیز مردم را به گلوله بست، مردم را با ضرب و شتم دستگیر کردند یا بی رد پائی آدمها را از خانه و خیابان ربودند. در زندانها شکنجه کردند، دختران و پسران جوان را مورد تجاوز قرار دادند و دیگر جنایتهائی که همه از آن مطلعیم و اینجا من قصد برشمردن آنها را ندارم.

هدف رژیم از این اعمال جنایت آمیز، تنبیه فرد بود و تنبیه جامعه، ایجاد وحشت در فرد و در جامعه برای جلوگیری از تداوم حرکت. این فشارها هر کدام شوک بزرگی بر جامعه فرود آوردند ولی خوشبختانه نقش بازدارنده در تداوم حرکت نداشتند. درست است که قتل و شکنجه و به ویژه تجاوز، وقفه ای در تداوم تظاهرات خیابانی گسترده بوجود آورد، اما پتانسیل حرکت آنقدر قوی بود که بتواند در مدت کوتاهی این شوکها را از سر گذرانده و خود را تداوم دهد.

در دوره های حرکتهای بزرگ اجتماعی و سیاسی، که مردم آگاه به حقوق خویش و همچنین مصر به تغییر هستند، فشارها، هر چه قدر هم که خشن باشند، تاثیر دلخواه مستبدان را ندارند. در جنب و جوش های گسترده مردمی، حکومتها عمدتا در موضع ضعف قرار می گیرند و مردم نه در موضع دفاعی، بلکه وضعیت تعرضی به خود می گیرند.

سرکوب اخیر را مقایسه کنیم با سرکوبی که در سال ١٣٦٠ صورت گرفت. در آن زمان رژیم جمهوری اسلامی با سرکوب خشن و وسیع توانست سازمانهای مخالف و نیروهای دموکرات را از بین ببرد و ارعاب را در جامعه حاکم کند. جنایتهائی که در آن زمان صورت گرفت، از سیاه ترین دوره های تاریخ کشور ماست. این جنایتها در آن زمان هم بر کسی پوشیده نماند؛ جنایت در روز روشن صورت گرفت. مسئولین حکومتی بطور علنی فرمان قتل و شکنجه را در رسانه ها اعلام می کردند؛ اعدامها را در روزنامه ها و اخباررادیو و تلویزیون انعکاس می دادند و چهره های شکنجه شده جوانان و نوجوانان را در تلویزیون به نمایش می گذاشتند. اینکه این جنایتها که قاعدتا بایستی شرم برانگیزد، با بوق و کرنا به نمایش گذاشته شد، نه از سر فاش گوئی، بلکه به جهت تهدید و ارعاب مخالفان و جامعه بود.

این جنایتها اما اعتراضی را در جامعه برنیانگیخت. باید سالها می گذشت تا مردم خود به تجربه ماهیت ویرانگر جمهوری اسلامی را بشناسند و حس کنند و نیز زمان لازم بود تا این نظام در حکومت کردن به چنین ناتوانی، که امروز دچار آن شده، برسد.

این بار اما، جامعه اسیر ارعاب نشد و اگر وقفه ای در اعتراضات گسترده خیابانی بوجود آمد، به هیچ وجه به معنای سرخوردگی و عقب نشینی نبود. مردم اشکال دیگری از حرکت را که می توانست خطر کمتری در پی داشته باشد، جانشین تظاهراتهای گسترده کردند. مثلا راهپیمائی در پیاده روها همراه با سکوت، یافتن راه هائی برای تحریم های سیاسی و اقتصادی رژیم از طرف مردم مثل تحریم صدا و سیما و کالاهائی که از این رسانه تبلیغ می شد و غیره.

از زوایای دیگر که به تاثیرات جنایتهای اعمال شده بنگریم، متوجه می شویم که همه آنها در عمل به ضرر حکومتگران تمام شد.

مردم معترض، به ویژه جوانان نه فقط مرعوب نشدند، بلکه به افشای جنایتهای نیروهای انتظامی و لباس شخصی ها در خیابان، شکنجه و تجاوز در زندانها و نیز شناساندن عوامل و مجریان این قبیل اعمال پرداختند. اسامی دستگیرشدگان و کشته شدگان بسرعت منعکس شدند. کسانی که جانشان فدای این حرکت شد، گمنام نماندند. مردم و به ویژه جوانان از آنها به طرزی باشکوهی قدردانی کردند. ندا و سهراب سمبل مقاومت شدند. در این افشاگریها، دانشجویان ایرانی در خارج کشور و ایرانیان تبعیدی و مهاجر سهم بزرگی داشتند. مبارزه در داخل و خارج هیچ وقت در گذشته این چنین بهم پیوند نخورده بود.

رژیم جمهوری اسلامی مجبور شد هزینه بسیار سنگینی بابت جنایتهایش بپردازد. این گونه خشونتها به موقعیت حکومت در بین مردم بسیار لطمه زد. گروه های زیادی از مردم که در صف مخالفان هم نبودند و شاید حتی از مدافعان رژیم هم به حساب می آمدند، با مشاهده این خشونتهای وقیح و عریان، از حکومت احمدی نژاد مایوس شدند.

همچنین این جنایتها به چهره رژیم در نزد افکار عمومی جهان بشدت اسیب رساند و باعث بی اعتباری بیشتر جمهوری اسلامی و دولت احمدی نژاد در جهان گردید. و از طرف دیگر این سرکوبهای خشن و ایستادگی مردم در مقابل آن به حیثت حرکت مردم ایران افزود و به همبستگی جهانی با مردم دامن زد.

و مهمتر اینکه اعمال ضدانسانی رژیم به شکاف در بین بالائی ها بیشتر دامن زد و باعث گردید که رژیم بیشتر و بیشتر در حکومت کردن ضعیفتر و ناتوانتر شود.

با همه اینها، نباید از نظر دور داشت که فشار و سرکوب خشن، گرچه همانطور که اشاره شد، در مجموع تاثیرات بازدارنده در حرکت نداشتند، ولی می توانند کسانی را که آمادگی پرداخت هزینه بالا را ندارند، به انفعال بکشاند. اگر تظاهرات میلیونی همچون راهپیمائی ٢٥ خرداد بسمت میدان آزادی، تکرار نشد، نه از سر خستگی مردم، بلکه به دلیل اوج بیرحمی سرکوبها بود. همچنین نباید فراموش کرد که جنایتهائی که در ماه های اخیر و در نیز در سی سال حکومت جمهوری اسلامی بر مردم و مخالفان رفته، زخمهائی را به جا گذاشته که جبران ناپذیر هستند. داغ کشتگان بر دل خانواده هایشان و جامعه می ماند. ردپای شکنجه و تجاوز نه فقط از قربانیان، بلکه از جامعه زدودنی نیست.

پس بر ماست- به ویژه ما که در خارج از کشور امکانات بیشتری برای تماس با مجامع حقوق بشر بین المللی و فشار به دولتها داریم- که تلاش کنیم بهر وسیله ای در برابر جنایتهای رژیم منحط ایران مانع ایجاد کنیم.

امروز بعد از گذشت چهار ماه از شروع مرحله جدیدی در جنبش اعتراضی و دموکراسی خواهی مردم می توانیم ادعا کنیم که این حرکت برگشت ناپذیر است. نگرانی از خاموش شدن حرکت مردم نیست. نگرانی از کسانی است، از بالائی های دیروز، که امروز گرچه در همسوئی با حرکت مردم ایستاده اند، ولی همچنان بر حفظ جمهوری اسلامی پا می فشارند. شعار «آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی» شعار امروز مردم نیست و نمی توان آن را به مردمی که با شجاعت و از خودگذشتگی کمر به تغییر بسته اند، تحمیل کرد. جنبش اعتراضی به تجربه و در جریان حرکت چند ماهه توانست از دل خود به خواست مشخصی دست یابد. مردم رهائی خود را در حکومت جمهوری با حذف اسلامی بودن آن می خواهند و این را در شعار «آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی» بارها اعلام کرده اند.

مردم شعار جمهوری اسلامی را دیگر تکرار نخواهند کرد. آنان این را می دانند اما می کوشند آن را با شعارهای مبهم و دوپهلو مثل شعار «نه شرقی، نه غربی، دولت سبز ملی» بزک کنند. این شعار فریبکاری است چون نه نوع حکومت را مشخص می کند و نه مرزبندی با شعار سی ساله جمهوری اسلامی دارد. تجربه سی ساله نشان داده که «نه شرقی، نه غربی» نه به معنای استقلال و راه سوم، بلکه به معنای نفی حقوق بشر و انزوا از جهان و مدرنیته بوده است. این شعار از ارتجاعی ترین شعارهای جمهوری اسلامی بوده و تا به امروز هم مردم ما تاوان آن را پس می دهند.

نکته دیگر اینکه، با این تغییرات بزرگ در سطح جهان و بهم ریختن مرزهای سابق، با این شعار بی مضمون به مردم چه می خواهیم بگوئیم. خوب است کسی که با کندهوشی بی نظیری مبتکر این شعار بوده، ابتدا توضیح می داد که منظور از «دولت سبز ملی» چیست. سبز را تا به حال سمبل جنبش معنی می کردند ولی گویا دارد به نوع حکومت هم تبدیل می شود؟ ظاهرا از این به بعد به انواع نظامهای گذشته و موجود در جهان نوع حکومت جدیدی اضافه می شود: «دولت سبز ملی»؟ !

آنها که بر حفظ «جمهوری اسلامی» پامی فشارند، خواهان آن نیستند که فرهنگ بدیلی در این جنبش شکل گیرد، فرهنگی که در دموکراسی خواهی ریشه دارد.یک حرکت اجتماعی اگر نتواند در مسیر خود به گفتمان و فرهنگ بدیل خویش در برابر فرهنگ منحط حاکم دست یابد، محکوم به تکرار و تسلسل وضعیت موجود است حتی اگر جابجائی سیاسی صورت گیرد. نگرانی من از تکرار و تسلسل استبداد است.

دموکراسی که خوشبختانه امروز جامعه ما بیش از هر زمان دیگری در تلاش برقراری آن است، از مشخصه های مهم ش، مسئولیت پذیری است. منظور من روشن است: فردی که تا دیروز در مقام حکومت کنندگان یا در کنار آنها بوده و امروز در موضع اعتراض به فساد و دروغ حاکم قرار گرفته، در مقابل جامعه پاسخگوی اعمال و رفتار خود در گذشته و حال باشد. از آنان انتظار می رود که گذشته خویش را شفاف سازند، حقیقت را بگویند و از مردم به خاطر مشارکت در جنایتهای حکومتی در گذشته پوزش بخواهند.

چنین انتظاری خواست به حق مردم است و گامی است لازم برای پاسداشت حقیقت و ارزشهای حقوق بشر.



پرسش و پاسخ

منیره برادران در پاسخ به این سوال که آیا برخلاف انقلاب پنجاه و هفت شاهد تقیه و بنوعی دورویی در شعارهای جنبش سبز نیستیم، گفت، به علت حضور نداشتن در ایران و دور بودن از فضای حاکم نمی تواند جواب دقیقی به این سوال بدهد، اما بعنوان مثال شعار الله اکبر در جمهوری اسلامی همیشه دنباله ای داشته که می بینیم در این جنبش این دنباله حذف شده و بصورت شعاری اعتراضی مطرح گشته است، یعنی قدرتی بالاتر از قدرت خدا وجود ندارد. وی همچنین خاطرنشان کرد که اگر در ایران بود، شخصا این شعارها را بکار نمی برد، اما برای هیچ کس نمی توان تعیین تکلیف کرد. مسئله اینست که جمهوری باید سمبل های خود را داشته باشد و برای اینکه از آمیختگی مذهب و سیاست جلوگیری شود، مهم است که از سمبل های مذهبی کمتری استفاده گردد. البته تاکید وی بر مذهب سیاسی بود نه مذهب بعنوان امری خصوصی.

همچنین منیره در جواب این سوال که هویت جنبش سبز چیست، معتقد بود که هویت این جنبش، که جنبۀ آزادی خواهانه و دموکرسی خواهانه دارد، اعتراض به حکومت جمهوری اسلامی است و محدود به هیچ گروه یا حزب خاصی نمی شود.

از دیگر سوالهای مطرح شده این بود که با توجه به اینکه حکومت جمهوری اسلامی برای ارعاب مخالفان خود در خارج از کشور، در راهپیمایی ها از آنان فیلم و عکس تهیه کرده و بدین وسیله آنان را مورد تهدید قرار می دهد، آیا این اقدام، روی جنبش سبز در خارج از کشور تاثیری نخواهد داشت، منیره در پاسخ به آن تصریح کرد که نه تنها چنین اقداماتی بر جنبش تاثیری نخواهد داشت، بلکه حتی تاثیر عکس دارد. وی نمایشگاه کتاب امسال فرانکفورت را مثال زد که در آن معمولا ناشرین دولتی شرکت می کنند و کتابها و پوسترهایی را با هدف تبلیغ با قیمت پایین و حتی رایگان در اختیار عموم قرار می دهند. امسال در این نمایشگاه دانشجویان و دیگر فعالان در تبعید با دهان بسته و پلاکاردهایی در دست و در سکوت کامل در مقابل این غرفه ها ایستادند. وی اشاره کرد که شخصا در آنجا حضور داشته و شاهد بوده که چگونه مسئولین فرهنگی جمهوری اسلامی با نگاه های تهدیدآمیز به معترضین می نگریسته و از آنها عکس و فیلم تهیه می کرده اند. اما نه تنها معترضین نمی ترسیدند بلکه تعداد آنها افزایش پیدا کرد.




هیچ نظری موجود نیست: